کتاب کوه جادو با نام لاتین The Magic Mountain اثری از توماس مان است که در سال ۱۹۲۴ برای اولین بار به چاپ رسیده است. کتاب کوه جادو در ایران نیز توسط انتشارات نگاه در ۱۰۱۶ صفحه و با ترجمهی حسن نکوروح در قطع رقعی منتشر شده و هماکنون به چاپ ششم رسیده است.
کتاب کوه جادو جزو فهرست ۱۰۰کتاب قرن لوموند است و فیلمی نیز با همین عنوان، بر اساس این کتاب و به کارگردانی هانس گایبندورفر در سال ۱۹۸۲ ساخته شده است. داستان این کتاب در آسایشگاهی مربوط به مبتلایان به بیماری سل در سالهای قبل از شروع جنگ جهانی اول رخ میدهد.
سیمئونه نظرش را در مورد کتاب اینگونه بیان میکند:
«این کتاب، کتابی کاملا فلسفی است که جنبهی رسالهای و مباحث فلسفی در آن بر داستان اصلی برتری زیادی دارد و خواندن آن احتیاج به دقت و تمرکز بالایی دارد. نکتهی جالب در این کتاب، نظریاتی است که نویسنده مطرح میکند و سالها بعد مشاهده میکنیم که همین نظرات توسط مارتین هایدگر مشهور مطرح میشود.»
پاراگراف ابتدایی کتاب را در زیر میخوانیم:
«درباره ماهیت ملال بسیارى تصورات نادرست شایع است. در مجموع گمان مىکنند که جالب بودن و تازگى محتوا، زمان را «مىراند»، یعنى: کوتاه مىکند، حال آنکه یکنواخى و خلأ، گردش زمان را دشوار مىکند و از رفتن بازش مىدارد. این نظر مصداق حتمى و قطعى ندارد. خلأ و یکنواختى ممکن است لحظه و زمان را کش دهد و «تمدید» کند، ولى هرگاه زمان را در ابعاد بزرگ و بزرگتر در نظر بگیریم حتى کوتاهش هم مىکند و تا سرحد نابودى مىراند. از سوى دیگر محتواى سرشار و جالب به خوبى امکان دارد ساعت و حتى روز را کوتاه کند و سبکبال بپراند، ولى در اندازه بزرگ به گردش زمان، وسعت، وزن و استحکام مىبخشد، چندان که سالهاى پرحادثه بسیار کندتر مىگذرند تا آن سالهاى تهى و سبکمایه که به وزش باد به پرواز درمىآیند. پس آنچه ملال مىنامند در واقع احساس کوتاهى زمان به خاطر یکنواختى است، زمانهاى بزرگ و طولانى به سبب همسانى مدام چندان کاستى مىگیرند که انسان از آن به وحشتى مرگبار مىافتد؛ وقتى یک روز مثل همه روزهاست پس چنان است که گویى همه روزها یکى است»
در پارارگرافی دیگر از کتاب در مورد وقفه در زندگی و معنای آن میخوانیم:
«خوگرفتن با مکانهاى بیگانه کیفیت غریبى دارد، تلاش براى تغییر عادتى که هدفى جز خودش ندارد و آدم هنوز به انجامش نرسانده، یا اندکى پس از آن، باید بگذارد و به وضعیت پیشین بازگردد. انسان به اینگونه امور به چشم وقفه در جریان زندگى مىنگرد، آن هم به منظور «استراحت»، یعنى نوسازى و دگرگونى کار هماهنگ اندامها، که به خطر افتاده در یکنواختى بىشکل زندگى روزانه به تنبلى، سستى و کندى مىگرود. حال این سستى و کندى در مورد قاعده و رسمى که مدتى بس طولانى برقرار بوده از کجاست؟»
پاراگرافی دیگر از کتاب را که در مورد بیماری و مرگ است را میخوانیم:
«هانس کاستورپ با گرایشی که از خانه پدری به مرگ داشته به آسایشگاه برگهوف قدم میگذارد، ظاهرا، یعنی آنگونه که ظاهر وقایع نشان میدهد، برای دیدار با یوآخیم، پسرخالهاش - دیداری سه هفتهای، که سه هفتهاش به سبب تشخیص بیماری در تن خودش به هفت سال بدل میشود، و آخر هم معلوم نمیشود که اصلا واقعا بیمار بوده یا نه - و حقیقتا، در حقیقت مفاهیم و در گسترش سمبولیک وقایع و واقعیتها، برای دیدار با مرگ، از همان آغاز، گرایش به بیماری را در تن خود حس میکند، هرچند از دید برتر رمان، این گرایش به مرگ است که در روح او وجود دارد، و از برخوردش با مرگ، مرگ پدر و مادر و به خصوص مرگ پدربزرگش سرچشمه میگیرد.»
توماس مان نویسندهی اهل آلمان است که در سال 1875 در لوبک زاده شده و در سال 1955 در زوریخ از دنیا میرود. او در سال 1929 برندهی جایزه نوبل ادبیات میشود. توماس مان در طول مدت زندگیاش آثار زیادی را به چاپ رسانده است که میتوان به کتابهایی مانند «تریستان»، «مرگ در ونیز»، «ساعت دشوار» اشاره کرد.
برای مشاهده سایر رمان های روز دنیا میتوانید به دستهبندی خرید رمان مراجعه کنید.