کتاب «در» یک رمان معاصر با درونمایهی تاریخی و فرهنگی است. ماگدا سابو این کتاب را در سال 1987 میلادی نوشته است. رمان «در» جایزهی ادبی فمینا را در کشور فرانسه کسب کرده و نامزد بهترین داستان خارجی مستقل در کشور بریتانیا شده است. همچنین ترجمهی انگلیسی این کتاب جایزهی آکسفورد-وایدنفلد را دریافت کرده است. لازم به ذکر است که نیویورک تایمز این رمان را جزو 10 کتاب برتر سال 2015 میلادی قرار داده است. کتاب «در» به زبان مجاری نوشته شده اما به سایر زبانهای زندهی دنیا نیز ترجمه شده است که از میان آنها میتوان به فرانسوی، انگلیسی، عربی، ترکی و اسپانیایی اشاره کرد. نصراله مرادیانی رمان را به زبان فارسی ترجمه کرده است.
شخصیت اصلی رمان «در»، نویسندهای به نام ماگدا است. او که در دوران کهنسالی به سر میبرد، همواره کابوسهای شبانه میبیند. بعد از یکی از همین کابوسها، ماگدا به این باور میرسد که امرنس را کشته است. امرنس خدمتکار خانهاش بود و به مدت 20 سال برای ماگدا کار کرده بود. ماجرای آشنایی ماگدا با امرنس هم به این صورت است که سالها قبل، هنگامی که ماگدا از دولت مجوز چاپ کتاب جدیدش را گرفت، دریافت که برای نویسندگی تماموقت احتیاج به یک خدمتکار برای خانهاش دارد. او با توجه به پیشنهاد یکی از دوستانش، زنی به نام امرنس را استخدام کرد. از این نقطه است که داستان اصلی رمان «در» آغاز میشود و ما درمییابیم که منظور ماگدا از کشتن امرنس چه بوده است. شما میتوانید ادامهی داستان را در کتاب «در» دنبال کنید.
مازیار یوسفی، یکی از خوانندگان فارسیزبان کتاب از ایران، نظر خود را اینگونه بیان کرده است: «خانم ماگدا سابو در کتاب «در» شمایل جدیدی از یک قهرمان آفریده است. امرنس، شخصیت اصلی داستان، در عین عادیبودن و داشتن نقشی معمولی در جامعه، به هیچوجه انسانی معمولی نیست. داستان در یک دهکده در مجارستان میگذرد و نویسنده تلاش کرده است قشرهای مختلف جامعه را در این روستا در کنار هم بگنجاند اما همه آنان در برابر امرنس یک کاراکتر معمولی و کم اثر هستند. او به استادی تمام، کاراکتری آفریده که فراموش نشدنی است. سابو با معجزه قلم خود تمام ویژگیهای سخت امرنس را برای خواننده باورپذیر و قابل قبول کرده است.»
«چه کتاب عجیبی بود! میان دو شخصیت اصلی آن یعنی ماگدا و امرنس یک رابطهی خاصی برقرار است که نظیر آن را در کمتر کتابی میتوانید پیدا کنید. این رمان از همان ابتدا، توجه شما را به خودش جلب میکند. دو شخص اصلی کتاب از نظر جایگاه اجتماعی، عقاید و باورها، خلقوخو و نوع زندگی با یکدیگر بسیار متفاوت هستند اما با این حال، یک دوستی عمیقی میانشان شکل میگیرد. نام کتاب هم به درستی انتخاب شده است و به درِ خانهی امرنس اشاره دارد که به روی هر کسی باز نمیشود و این نشان از احتیاط و محافظهکاری امرنس دارد. از نظر ذهنی هم، امرنس دیواری به دور خود کشیده است و به هر شخصی اجازهی نزدیکی و صمیمیت را نمیدهد. در کل رمان لذتبخشی برای خواندن است.» این نظر کندی، یکی از مخاطبان از ایالات متحده آمریکا بود.
دایان، یکی دیگر از خوانندگان انگلیسیزبان کتاب، چنین نظری دربارهی کتاب «در» داده است: «این کتاب کاری میکند تا (آدم) دربارهی دوستی به فکر فرو برود. به راستی که معنای دوستی چیست؟ ما تا کجا باید هوای دوستانمان را داشته باشیم؟ به هرحال این کتابی غمانگیز، ناراحتکننده و در عین حال بسیار زیبا و خواندنی است. فضای تاریکی دارد و تاملبرانگیز است. نویسنده در رمان خود شخصیتهایی منحصربهفرد، فراموشنشدنی و بینظیر خلق کرده است. خانم ماگدا نویسندهای توانا است و قلم بسیار خوبی دارد. خواندن این رمان تکاندهنده را به شما پیشنهاد میکنم.»
در ابتدای رمان شخصیت اصلی کتاب، ماگدا، از یک کابوس شبانه بیدار میشود و اینگونه اشاره میکند که امرنس را کشته است: «اعتراف در دین من جایی ندارد، اعترافی که به واسطهی آن از زبان کشیش اقرار میکنیم که گناهکاریم، اعتراف به این که مستحق لعن و نفرینایم، به این دلیل که خودخواسته ده فرمان را زیرپا گذاشتهایم، اعترافی که بعد از آن، بدون نیاز به توضیح یا ارائه جزئیات مسئول آمرزش میشویم. اما من میخواهم توضیح دهم، میخواهم این جزئیات را به زبان بیاورم... تا حالا با شهامت زندگی کردهام و امیدم این است که همینطور هم بمیرم، شجاعانه و به دور از دروغ. اما برای چنین چیزی باید رک و بیپروا اقرار کنم. امرنس را من کشتم. اما این واقعیت که قصدم نجات او بود، نه نابودی او چیزی را عوض نمیکند.»
در بخشی از کتاب، ماجرای اولین رویارویی ماگدا و امرنس را میخوانیم: «در اولین دیدار خیلی دلم میخواست از ظاهرش چیزی دستگیرم شود، اما از اینکه اجازهی این کار را به من نداد، رنجیدم. مثل مجسمه بیحرکت روبهرویم ایستاده بود، در برابر نگاه کنجکاو من، نه خشک و رسمی، بلکه کم و بیش خودباخته به نظر میرسید. چیزی از پیشانیاش دیده نمیشد. آن موقع نمیدانستم که قرار است او را فقط در بالین مرگش بدون روسری ببینم. تا آن موقع همیشه با حجاب اینجا و آنجا میرفت، مثل کاتولیکی مومن یا جهودزنی در سوگواری هفت روزه، مثل کسی که ایمانش به او اجازه نمیداد نزد پروردگار بدون پوشاندن سر حاضر شود.»
در قسمتی از کتاب به فلسفهی شوپنهاور اشاره میشود و ماگدا به نقطه ضعف خودش اقرار میکند که آن را با یکدیگر میخوانیم: «دانشجو که بودم از شوپنهاور نفرت داشتم. بعدها بود که بهتدریج به صحت این اندیشهاش پی بردم که هر رابطهای که پای عواطف فردی را به میان بکشد، آدم را در معرض خطر قرار میدهد. هرچه اجازه دهم آدمهای بیشتری نزدیکم شوند، بر تعداد راههایی که میشود به من آسیب رساند، افزوده میشود.»
ماگدا سابو، رماننویس مشهور مجاری، زادهی سال 1917 میلادی در شهر دبرتسن است که در آن زمان جزوی از قلمروی امپراطوری اتریش-مجارستان بود. او فارغالتحصیل کارشناسی ادبیات لاتین و مجاری از دانشگاه دبرتسن است. سابو در طول سالهای جنگ جهانی دوم، به عنوان معلم در مدارس تحت اشغال شوروی و آلمان، به تدریس میپرداخت.
بعد از اتمام جنگ جهانی دوم، شروع به نوشتن نمود و اولین کتاب خود را تحت عنوان «بره» در سال 1947 منتشر کرد که یک مجموعه شعر به شمار میرفت. دو سال بعد، دفتر شعر دیگری به نام «بازگشت به انسان» را نوشت که بابت آن جایزهی ادبی باومگارتن را دریافت کرد. او رماننویسی را از ده سال بعد آغاز کرد و اولین رمان خود را در سال 1958 میلادی با نام «فرسکو» منتشر کرد. یک سال بعد هم رمان «آهو بره» را نوشت که به خاطر آن جایزهی یوژف آتیلا را کسب نمود. از میان مهمترین آثار ماگدا سابو میتوان به «ترانهی ایزا»، «خیابان کاتالین»، «شهر ممنوعه»، «ابیگیل» و «در» اشاره کرد.