«من جوان هستم، من بیست ساله هستم؛ با این حال من از زندگی چیزی جز ناامیدی، مرگ، ترس و سطحینگری پر از غم و اندوه نمیدانم...» حالوهوای «در جبهه غرب خبری نیست» در همین سطر کتاب هویداست. بسیارانی این اثر ارزشمند را مهمترین رمان و بزرگترین اثر ضد جنگ در ادبیات میدانند. «در جبهه جنگ خبری نیست» درباره تجربه آلمان در جنگ جهانی اول است.
از این شاهکار ادبیات آلمان فیلمی نیز به تازگی ساخته شده و بهعنوان اثری شناختهشده و قابلقبول در میان اقتباسهای سینمایی قرار دارد. درباره اریش ماریا رمارک در نیویورک تایمز نوشتهاند: «جهان با وجود اریش ماریا رمارک نویسندهی بزرگی در خود دارد. او یک نویسندهی درجه یک است، مردی که میتواند زبانش را به خواست خود به کار گیرد. خواه از انسانها و خواه از طبیعت بیجان بنویسد، نوشتهی او حساس، محکم و مطمئن است.» این اثر خواندنی سختیها، ترس و خشونتی را از دل میدان جنگ روایت میکند که چگونه انسان در چنین شرایطی غرق در نفرت در برابر هم نوع خویش میایستد... .
تاثیرگذاری آثار ضدجنگ برای خوانندگان، حسی از انساندوستی را بر میانگیزد که با نگاه به تاریخی نهچندان دور آدمی در جایی دیگر از زمین چه ترس و خشونتی را تحمل کرده و با آن زیسته است. یکی از خوانندگان این کتاب نوشته است: «کتاب صحنههای جنگ را آنقدر ملموس و واقعی توصیف کرده که در تمام لحظات خواندن، خواننده را نیز درگیر میکند. مهمترین جنبه کتاب نیز ضد جنگ بودن آن است، جنگی که آدمهای بیگناه را به جان هم میاندازد، جنگی که حتی اگر از آن جان سالم به در ببرید، زخمهای روحی ناشی از آن هیچوقت خوب نمیشوند. هیچکس پس از جنگ دیگر آن آدم سابق نمیشود. شخصیتهای کتاب نیز دقیقاً این مسائل را از سر میگذرانند.»
بعضی از خوانندگان کتاب اشاره کردهاند که این رمان تصاویر بسیار تکاندهندهای را خلق کرده است. تصاویری که در روح آدمی خش میاندازد و تا همیشه در یاد خواننده کتاب میماند، یکی دیگر از کسانی که این رمان را مطالعه کرده است نوشته: «داستان توصیفات و صحنهپردازی خیلی خوبی داشت. کاملا وجهه سرد و خشن و تاریک جنگ رو نشون داده بود. احساسات رو به خوبی منتقل کرده بود و واقعا شاهکاری در زمینه ضد جنگ هست. قطعا خوندنش رو تجربه کنید.»
در ادامه خوانندهای دیگر نوشته است: «فوقالعاده، کتابی بسیار عالی ازوقایع جنگ، آنقدر درست و جالب توصیف کرده که میتوان همزادپنداری کرد، برای کسانی مثل من که این تجربه را دارم خیلی دلنشین بود، خاطرات من هم تداعی شد، هرچی ازعالی بودن کتاب بگم کم گفتم، با یادآوری بعضی از وقایع گریه کردم. بخوانید.»
تجربهی جنگ و زیستن در خشونت کلان جنگ و بمباران و سنگر از دل تاریخ پاک نمیشود، ادبیات و سینما همواره به این پدیدهی هولناک انسانی نگاه کردهاند و بدان پرداختهاند؛ جوانانی که عمر و زندگیشان را هدر داده و کشته شدهاند. در بخشی از این کتاب به این سربازان جوان اشاره شده است که هر کدام نگاهی متفاوت به موقعیتی داشتند که به جبر در آن قرار گرفته بودند: «آن روز، روح هیچیک از ما خبردار نبود که به چه راهی قدم میگذاریم. فقیر و بیچارهها از بقیه داناتر بودند. آنها خوب میدانستند که جنگ جز بدبختی عاقبت دیگری ندارد و مزهی بدبختی را هم که حسابی چشیده بودند، اما پولدارها سرشان به کار و کیف خودشان گرم بود. راستش همین پولدارها اگر کمی فکر می کردند، میفهمیدند که جنگ روی زندگی آنها بیشتر اثر میگذارد. کات چینسکی عقیده داشت که بیخبری این عده نتیجهی تربیت آنهاست که ابله بارشان آورده است، بگذریم.»
رنجی که از جنگ در دل بازماندگان آن باقی میماند، رنجی ابدی خواهد بود، در قسمتی از این رمان تاثیرگذار میخوانیم: «زمانی که آنها هنوز داشتند مینوشتند و جمله میساختند، ما خون و مرگ میدیدیم. زمانی که آنها هنوز با صدای رسا نصیحت میکردند که خدمت به وطن بزرگترین خدمتهاست، ما خوب فهمیده بودیم که خوف مرگ از آن هم بزرگتر است. با وجود این، نه تمرد کردیم و نه فراری شدیم و نه ترسیدیم. گفتن این اصطلاحات برای آنها چقدر ساده و آسان بود. ما هم به اندازهی آنها وطنمان را دوست داشتیم. ما جانمان را کف دست گذاشتیم و به آب و آتش زدیم، اما توانستیم خوب را هم از بد تشخیص بدهیم. بله، یک دفعه چش هامان بینا شد و همهچیز را دیدیم. دیدیم که از دنیای آنها دیگر چیزی باقی نمانده و دیدیم که به طور ترسناکی، یکه و تنها هستیم و یکه و تنها باید گلیم خودمان را از آب بیرون بکشیم.»
اریش ماریا رمارک به خاطر رمان ضدجنگی که نوشت، توسط نازیها امتیاز چاپ کتابش را از دست داد و تابعیتش در آلمان نیز به مخاطره افتاد. این نویسندهی برجسته که 72 سال زندگی کرد، آثار متعددی را به تاریخ ادبیات اضافه نمود که از آنها میتوان به «زمانی برای عشق ورزیدن و زمانی برای مردن»، «رفقا» و «آخرین ایستگاه» اشاره کرد که به فارسی نیز ترجمه شدهاند.