علاقهمندان به ادبیات داستانی میدانند که حس بازگشت به وطن و سرک کشیدن به گذشته، میتواند چقدر تاثیرگذار و خاطرهانگیز باشد. «مرثیهای برای آرژانتین» دربارهی مشکلات و رنجهای خانوادهایست که به دلیل شرایط بد سیاسی اجتماعی محکوم به مهاجرت میشوند و حالا پسر خانواده پس از سالها بازگشته و انگیزههای پدر خویش را در سرزمین و موطنش زندگی میکند. «مرثیهای برای آرژانتین» تصویری دیگر از آرژانتین و آمریکای لاتین را با خواننده به اشتراک میگذارد.
تبعید، زندان، مهاجرت و تغییر اجباری شمایل زندگی در فرهنگی دیگر، درونمایهی این اثر ادبیست که به رنجهای آدمیزاد میپردازد و برای مخاطب امروز ایرانی نیز نزدیکی بسیاری ایجاد میکند. حکومتهای دیکتاتوری و سیاسیون مستبد، در کوچکترین بخشهای زندگی مردمان یک کشور دخالت کرده و آرامش طبیعی زندگی را برهم میزنند،«مرثیهای برای آرژانتین» در این باره نوشته شده است.
از هم پاشیدگی خانواده یکی از زخمهاییست که طبعا مهاجرت و یا بهتر است بگوییم تبعید، باعث میشود، در بخشی از این کتاب که به این مفاهیم اشاره دارد میخوانیم: «آن روز صبح خواهرم به من گفت که یک بار کتابی را دیده است که پدرم زیر جمله ای از آن را خط کشیده و در خانه اش جا گذاشته است. خواهرم کتاب را به من نشان داد. جمله این بود: «من در یک نبرد، مردانه جنگیده ام. مسابقه را تمام کرده ام: ایمان و عقیده ام را حفظ کرده ام.» این شعر هفتم در بخش چهارمِ نامه «پل دوم» به «تیموتی» بود. فکر کردم جملهای را که پدرم زیرش خط کشیده است می تواند الهام بخش او و باعث تسلی او باشد، و شاید هم نوشتهای برای سنگ روی قبر، و فکر کردم اگر میدانستم چه کسی هستم، اگر فضای مهآلود قرصها برای لحظهای پراکنده میشد و از هم میپاشید بهطوری که میتوانستم بدانم چه کسی هستم، میخواستم که این نوشتهی روی سنگ قبر من هم باشد، اما بعد فکر کردم که من واقعا نجنگیده بودم و هیچکس در نسل من نجنگیده بود؛ چیزهایی یا اشخاصی قبلا شکستی را به ما تحمیل کرده بودند و ما با هزار و یک طریق بهعنوان روشی برای تسریع در رسیدن به آخر خط مینوشیدیم و قرص مصرف میکردیم و یا وقت تلف میکردیم، احتمالا این کاری است احمقانه و فضاحتبار، معهذا احساسی است از رهائی.»
شخصیت اصلی این رمان به زندگی و رابطهی خویش با پدرش میپردازد و گویی بازگشتن و کنکاش دربارهی این ارتباط را در بر میگیرد. در قسمتی از اثر میخوانیم: «من و پدرم مدتی بود که با هم صحبت نکرده بودیم. مسئلهای شخصی در بین نبود، من فقط معمولاً هنگامی که میخواستم با او صحبت کنم تلفنی در دست نداشتم و او اگر میخواست با من حرف بزند جایی نبود که بتواند. چند ماه پیش از بیمار شدنش اتاقی را که در آن شهر آلمانی اجاره کرده بودم ترک کرده و در منزل آدمهایی که میشناختم میخوابیدم. این کار را به این دلیل نمیکردم که در هم شکسته شده و از پا افتاده بودم بلکه فکر میکردم نداشتن یک خانه و یا التزام به چیزی، احساسی از عدم مسئولیت و پشت سر نهادن همه چیز را به همراه میآورد.»
پاتریسیو پرون نویسندهای آرژانتینی است که در 1975 به دنیا آمد. آثار او به زبانهای فرانسوی، ایتالیایی، انگلیسی و آلمانی ترجمه شده است. او که در نویسندگی شناخته شده است و جوایز بسیاری دریافت کرده، در حوزهی نقد ادبی نیز کار کرده است.
مجله گرانتا در سال 2010 او را به عنوان یکی از 22 نویسنده جوان و برتر جهان معرفی کرده است. کتابی دیگر از او با نام «روح پدرم در باران صعود میکند» نیز به فارسی ترجمه شده است.