پدر روحانی، دانیل ودرا، از اهالی جمهوری چک، پس از مواجهه با غریبهای زیباروی که برای شنیدن موعظهاش آمده، ناگاه درمییابد که عاشقش شده است؛ درواقع عاشق همسر مردی دیگر. این واقعه نظم زندگی دانیل را بر هم میریزد و او، در معرض خیانت به چیزهایی قرار میگیرد که برایشان زیسته؛ خانواده، شغل و پروردگارش! او اکنون با پرسشهای بیشماری رویاروی است که باید پاسخی برایشان بیاید. «قرب جوار» داستان چالشهای عمیق انسانی است. دربارۀ انسانی که درگیر امر مقدس است و ناگهان با واقعیتها و جلوههای حقیقی زندگی روبهرو میشود.
در ابتدای کتاب با کلیسایی کوچک که کمنورتر شده مواجهایم. دو هفته مانده به عید پاک و کلیسا از همیشه شلوغتر است. دانیل موعظهاش را اینگونه به پایان میبرد: «مسیح با مهمترین اعمال، به کار و تعالیم خود دربارۀ اهمیت عشق به عنوان نمود غایی بشر شرف بخشید: او زندگی خود را فدای عشق به مردم کرد. داستان مسیح همچنین پیامی دربارۀ مشیت تازۀ خداوند است: گناه اصلی پاک شده. میوۀ گناه بلیه و شرارت بود. مجازاتِ گناه و شرارت مرگ بود. مرگِ مسیح امید را به آدمی بازمیگرداند. راه نیکی را میگشاید. مرگ مغلوب میشود و خداوند انسان را به حضور فرامیخواند.»
نظر خوانندگان در سراسر دنیا، دربارۀ کتاب «قرب جوار» چیست؟
روزنامۀ The Boston Globe کتاب را رمانی متقاعدکننده، با حکمتی آرام و درعینحال طوفانی خوانده که عشق و ایمان را بررسی میکند.
Library Journal دربارۀ کتاب نوشته: کلیما پرترههای زنده ترسیم میکند... مردم ذرهای از خود را در این کتاب غمانگیز، اما خیرهکننده و روشنگر میشناسند.
Los Angeles Times Book Review این کتاب را گزارشی جذاب از افرادی که بهدنبال ایمان در عصر بیایمانی هستند، معرفی کرده است.
مخاطبی به نام Liam89 در سایت goodreads دربارۀ کتاب چنین اظهار داشته: رمانی زیبا و عمیقاً انسانی دربارۀ عشق، صداقت، ایمان، صمیمیت و بالاتر از همۀ اینها، ماهیت آزادی. کلیما آزادی نویافتۀ چکسلواکی در دورۀ پساکمونیستی را بررسی میکند...
Furi Curi نیز نوشته است: با نزدیکشدن به پایان کتاب، ادامۀ آن را غیرضروری یافتم؛ اما واضح است که کلیما دوست دارد توسعه دهد و خلق کند... .
جملاتی از کتاب که شاید انگیزۀ خواندن باشند
در بخشی از کتاب چنین میخوانیم: «خواب دیدم که هنوز خیلی جوانم و به مدرسۀ آموزش کتابفروشی میرفتم. از قرار خبر نداشتم که در آینده کشیش میشوم و به عکس، بیش از هر چیز به دخترها علاقه داشتم. با یکی از دخترها که تازه با دوستپسرش دعوایش شده بود، قرار گذاشتم. وقتی از راه رسیدم تا او را در خانهاش ببینم، متوجه شدم کفشهای لنگه به لنگه پایم کردهام. کوشیدم با پنهانکردن پای راستم پشت پای چپم قضیه را پنهان کنم. او مرا به طبقۀ بالا دعوت کرد و خیالم راحت شد که میتوانم کفشهایم را درآورم و دمپاییهایی را پا کنم که برایم آماده کرده بودند. کمی با هم لاس زدیم و دوباره بیرون رفتیم. در خیابان بودیم که متوجه شدم هنوز دمپایی به پا دارم. به من گفت پایین پلهها منتظرش بمانم: کفشهایم را میآورد و میتوانم دمپاییها را در صندوق نامهها بگذارم. بعد متوجه شدم همین حالاست که بفهمد کفشهایم لنگه به لنگهاند. دنبالش به سرعت از پلهها بالا رفتم تا به شکلی قضیه را توضیح دهم. اما او فقط خندید و مرا به خاطر پوشیدن کفشهایی با دو رنگ مختلف تحسین کرد. گفت با این کار شادش کردهام.
کفشهای لنگه به لنگه. کفش پای چپ از یک جنس و کفش پای راست از جنسی دیگر. نرد عشق باختن در آپارتمانی ناآشنا و تحسین شدن به خاطر آنچه سعی در پنهان کردنش داشتم.»
دربارۀ نویسندۀ «قرب جوار»
ایوان کلیما متولد 1931 م. نویسنده و روزنامهنگار اهل چک است. او با کتاب «روح پراگ» در ایران مورد توجه قرار گرفت. از دیگر آثار او علاوه بر «قرب جوار» میتوان به «عشق و زباله»، «در انتظار تاریکی»، «نه فرشته، نه قدیس»، «در میانۀ امنیت و ناامنی»، «قرن دیوانۀ من» و... اشاره کرد.
با اینکه در دورهای انتشار آثار کلیما در چک ممنوع بود، او در وطنش و در کنار هموطنانش ماند. در سال 1969 کلیما به دعوت دانشگاه میشیگان، برای تدریس به آمریکا رفت؛ اما یک سال بعد به پراگ بازگشت و به نوشتن داستان و نمایشنامه روی آورد. این آثار تا سال 1989 فقط بیرون از چکسلواکی منتشر میشدند.
کلیما در سال 2002 بهسبب یک عمر فعالیت ادبی، جایزۀ فرانتس کافکا را از آن خود کرد. درحالحاضر کلیما در کنار نویسندگانی چون میلان کوندرا، جزو بزرگترین نویسندگان ادبیات چک به شمار میآید. عمدۀ نگاشتههای این نویسنده دربارۀ مصائب دوران حکومت دیکتاتورها بر مردم است.