کتاب «عطر خوش مرگ» که اثر گی یرمو آریاگا خوردان است، از جمله رمانهای معروف و پرطرفدار این فیلمنامهنویس مشهور به حساب میآید. این نویسنده با قلم روانی که دارد خواننده را با خود همراه میکند. کتاب عطر خوش مرگ که 170 صفحه دارد، توسط محمدرضا فرزاد ترجمه شده است.
نویسنده در این کتاب به شرح حوادثی که برای رامون (شخصیت اصلی داستان) اتفاق میافتد، میپردازد. کتاب عطر خوش مرگ روایت داستان مردیست که در حال تمیز کردن پیشخوان مغازه خود صدای جیغ کودکان را میشوند و در پی جستوجوی علت جیغ کودکان به جسد دختری جوان و زیبا به نام آدلا میرسد که در مزرعه ذرت افتاده بود. درحالیکه او به جسد دختر خیره شده، دیگر مردمان روستا دور تا دور جسد جمع میشوند. در این میان صدای ناشناسی آدلا را معشوقه رامون کاستانوس میخواند. کمکم پچپچها در بین اهالی روستا بالا گرفته و این شایعه در تمام روستا پخش میشود.
حال رامون که تا به حال با هیچ دختری در ارتباط نبوده و آدلا را فقط از دور میشناخته است، باید برای اثبات بیخبری و صداقت خود به دنبال راهحلی بگردد. رامون برای اینکه بتواند خشم اهالی روستا را که تشنه انتقام گرفتن شدهاند فرو نشاند؛ مجبور میشود تا گذشتهای را که هرگز بین آدلا و او نبوده است، به دروغ با داستانی خودساخته ارتباط دهد.
به طور معمول اکثر افرادی که این رمان را خواندهاند، آن را رمانی جذاب و خواندنی دانستهاند. یکی از خوانندگان این کتاب به نام زهرا ایزدی نظر خود را اینگونه بیان کرده است: «در کل روند داستان را دوست داشتم و برام جذاب بود».
امیررضا مرادیان نیز معتقد است: «این داستان جنایی، فقط جنبه سرگرمی ندارد و با هدف آن را نوشتهاند.»
فاطمه اسرائی یکی دیگر از خوانندگان کتاب عطر خوش مرگ چنین نظری دارد: «این کتاب به علت داشتن محتوایی معمایی، خواننده را برای خواندن دیگر صفحات ترغیب میکند. من این کتاب را به خاطر هیجان زیادی که داشت خیلی زود خوانده و تمام کردم.»
رامون که با جسد دختری جوان و زیبا روبهرو شد، حسابی دست و پای خود را گم کرد و نفسش به شمارش افتاد. کمی بعد مردم روستا دور تا دور جسد آدلا را گرفتند و رامون را که تا به حال با دختری در ارتباط نبود، بیدلیل معشوقه او دانستند. این جملات به گونهای داستان را در ذهن خواننده به تصویر میکشد که انگار خواننده همراه با مردمان روستا شاهد جسد آدلا است: «جسدی لای شیارها دراز به دراز افتاده بود! رامون آرام نزدیک شد، قلبش با هر قدم به تپش میافتاد. نگاهش که به جسد افتاد؛ دیگر نتوانست ازش چشم بردارد. 16 ساله که بود؛ اغلب خواب زن میدید ولی فکرش را هم نمیکرد یکی مثل این ببیند! پوست نرم و صاف و بیحرکتش را برانداز کرد؛ بیشتر از روی حیرت بود... در میان پچپچ جماعت فضول؛ یکی پرسید مرحومه کیه؟ هیچکس نمیدانست ولی صدایی ناشناس اعلام کرد: معشوقه رامون کاستانوس!»
رامون برای گذشتهای که به هیچ عنوان بین او و آدلا نبوده است تلاش میکند تا برای حفظ غیرت و مردانگی خود قاتل آدلا را فقط بهخاطر حرف روستاییان پیدا کند: «رامون شانه بالا انداخت. گماشته نگاهی به پایین انداخت و جایی را که قبلا جنازه و حالا جای لکه خون بزرگی بود ورانداز کرد. جای پاها میان آن کلوخههای خشک و شکافته خاک به سختی قابل رویت بودند. خوستینو ردشان را لای ذرتها گرفت تا جایی در مسیر رودخانه که ناپدید میشدند. چمباتمه زد و جای پاها را وجب گرفت. یکی از جای پاها یک وجب بود؛ جای پای آدلا، یکی دیگر 1 وجب و 3 انگشت؛ جای پای قاتل. جای پای آدلا جای پای لخت بود و جای پای قاتل جای چکمه کابویی پاشنهبلند.»
گی یرمو آریاگا خوردان در نویسندگی فیلمنامهنویسی تبحر خاصی دارد. از جمله محبوبترین و بهترین فیلمنامههای گی یرمو آریاگا میتوان به عشق سگی، دشت سوزان، بیست و یک گرم، سه تدفین ملکیادس، بابل و ریو دوستت دارم اشاره کرد که کارگردانهای بهنامی آنها را به تصویر کشیدهاند. او در کتاب عطر خوش مرگ به بهترین شکل نشان میدهد که چگونه تفکرات بسته و سرخوردگی افراد ممکن است، آنچنان بر دیگران تأثیر بگذارد که مسیر وقایع کل جامعه دچار تغییر شود.
این نویسنده و فیلمنامهنویس سرشناس، علاوه بر فیلمنامههای و رمان عطر خوش مرگ، آثار بهنام دیگری نیز دارد. رمانهای «شب بوفالو» و «جوخه گیوتین» از دیگر آثار محبوب و پرطرفدار این نویسنده به شمار میروند.