کتاب «عشق در زمان وبا»، نوشته گابریل گارسیا مارکز، یک رمان معاصر با درونمایهی تاریخی-عاشقانه است. این رمان که در سبک رئالیسم جادویی نوشته شده است، جایزه بهترین کتاب داستانی را در سال 1988 میلادی از لس آنجلس تایمز دریافت کرده است. همچنین با اقتباس از رمان فوق، فیلمی به نام «عشق سالهای وبا» به کارگردانی مایک نیوول و هنرپیشگی خاویر باردم ساخته شده است.
کتاب «عشق در زمان وبا» اصالتا به زبان اسپانیایی نوشته شده اما به سایر زبانهای زنده دنیا از جمله انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، ایتالیایی، پرتغالی، عربی، ترکی و ژاپنی نیز ترجمه شده است. کتاب حاضر نیز به کوشش بهمن فرزانه به زبان فارسی ترجمه شده است.
ماجراهای کتاب «عشق در زمان وبا» در شهری خیالی در آمریکای لاتین و طی قرون نوزدهم و بیستم میلادی جریان دارد. داستان اصلی این رمان در مورد دو جوان عاشقپیشه به نامهای فلورنتینو آریثا و فرمینا داثا است. فلورنتینو که به عنوان پستچی کار میکند، جوانی لاغراندام و بدون سرمایه اما سرشار از عشق است. در این بین فرمینا با اصرارهای پدرش، تصمیم میگیرد که با مرد دیگری ازدواج کند که دکتر بوده و ثروت زیادی هم دارد.
این ماجرا باعث میشود که قلب فلورنتینو بشکند، اما وی از عشق خود دست برنمیدارد. او با وجود روابط زیادش با زنان مختلف، یاد فرمینا را برای همیشه در دلش زنده نگه میدارد. فلورنتینو به مدت 50 سال صبر میکند تا بعد از مرگ دکتر، دوباره به سراغ معشوق قدیمیاش برود و از او خواستگاری کند. ادامهی ماجرا را میتوانید در کتاب «عشق در زمان وبا» دنبال کنید.
در توصیف روزنامه دیلی تلگراف از کتاب چنین آمده است: «کسی نمیتواند بگوید که عاشق داستان است اما تحت تاثیر جذابیت قلم مارکز قرار نگیرد!»
«تجلیلی باشکوه از عشقهای مختلفی که میان مردان و زنان وجود دارد. این رمان یکی از بهترین داستانهای مرکز است.» این نظر نشریه انگلیسی تایمز درباره کتاب «عشق در زمان وبا» بوده است.
آن تایلر، نویسنده مشهور آمریکایی، نظر خود درباره کتاب را این گونه بیان کرده است: «گابریل گارسیا مارکز با نوشتههای مهیج خود، یکی از بهترین نویسندگان قرن است.»
«کمتر نویسندهای پیدا میشود که چنین پرشور دربارهی قدرت عشق نوشته باشد» این بخشی از نقد روزنامه انگلیسی ایندیپندنت در باب کتاب «عشق در زمان وبا» بوده است.
آقای جیدی، یکی از خوانندگان از کانادا، درباره کتاب «عشق در زمان وبا» این نظر را داده است: «فکر میکنم اشتباه باشد که اگر بگوییم این کتاب در مورد عشق است. به نظر من محتوای داستان کتاب دربارهی رذایل اخلاقی است. ما به یک سری از صفات منفی اخلاقی برچسب عشق میزنیم، مثلا: حسادت، انتقامجویی، عقدهگشایی و هوسرانی. این کتاب به خوبی نشان داده است که چگونه انسانها به اشتباه، عشق را با این ویژگیهای منفی پیوند میزنند.»
«داستان کتاب به شکل یکپارچه و با حالتی مکالمهمحور روایت میشود. جزئیات و توصیفات ریز و درشتی که در متن به کار رفته، عالی است. به نظر من هیچ سبک نوشتار دیگری نمیتوانست داستان کتاب را تا این اندازه زیبا روایت کند. کتاب فوقالعادهای است و من خواندن آن را به شما پیشنهاد میکنم.» این نظری بود که سیوبان، یکی از خوانندگان میانسال کتاب از تگزاس آمریکا، داده است.
جی.ال ساتن، یکی از خوانندهگان خواب که از قضا دستی هم در نوشتن دارد، نظر خود را دربارهی «عشق در زمان وبا» این گونه بیان کرده است: «از آنجا که شنیده بودم این رمان با کتاب موردعلاقهام یعنی «صد سال تنهایی» متفاوت است؛ در خواندن آن تردید داشتم و کمی طول کشید تا خودم را قانع کنم به سراغ این کتاب بروم. درست است که «عشق در زمان وبا» با «صد سال تنهایی» تفاوت دارد، اما همین اختلاف باعث جذابیت کتاب فوق شده است. «عشق در زمان وبا» داستانی شخصیت-محور دارد و موضوع آن عشق ابدی میان فلورنتینو و فرمینا است. پایان داستان واقعا فوقالعاده است. آن را از دست ندید!»
فلورنتینو پس از آنکه معشوقهاش دست رد به سینهی او میزند، بیشتر از قبل درگیر فرمینا میشود که در کتاب اینگونه توصیف شده است: «فرمینا حتی برای یک لحظه هم از فکر او بیرون نرفته بود. مرد به رغم چندین عشق طولانی و پر مخمصه، یکبند فقط به او فکر کرده بود و پنجاه و یک سال و نه ماه و چهار روز سپری شده بود. لزومی نداشت تا مثل زندانیها روی دیوار سلول هر روز خط بکشد تا زمان را به خاطر داشته باشد و قاطی نکند؛ به هر حال هر روز مسئلهای پیش میآمد و او را به یادش میآورد.»
همانطور که در ادامه کتاب میخوانیم، این شیفتگی فلورنتینو بعد از مدتی او را به آشفتگی و مرز جنون میرساند: «فلورنتینو آریثا بدون این که به خود رحم کند هر شب نامه مینوشت... نامهها طولانیتر و دیوانهوارتر میشدند. مادرش که در ابتدا در آن عذاب عشق تشویقش کرده بود، رفته رفته نگران سلامتی او میشد... مادرش به طرف او فریاد میکشید که داری عقلت را از دست میدهی و مغزت معیوب میشود. هیچ زنی در عالم وجود ندارد که لیاقت این همه عشق را داشته باشد.»
گابریل گارسیا مارکز در خلال داستان عاشقانه خود، جملات کوتاه ارزشمندی هم در باب عشق به قلم درآورده است که نمونههایی از آنها را با یکدیگر میخوانیم: «تنها پشیمانیام به هنگام مرگ این خواهد بود که به خاطر عشق نمرده باشم»، «او هیچگاه تصور نمیکرد که کنجکاوی یکی از هزاران صورت عشق باشد» و «همیشه به خاطر داشته باش که مهمترین اصل در یک ازدواج خوب، شادی نیست بلکه ثبات است.»
گابریل خوزه گارسیا مارکز، ملقب به گابو، یک نویسنده، فعال سیاسی و روزنامهنگار اهل کشور کلمبیا است. او که عمده شهرت خود را مدیون کتاب «صد سال تنهایی» بوده، به عنوان یکی از بزرگترین نویسندگان قرن بیستم میلادی شناخته شده است. وی افتخارات ادبی بسیاری کسب کرد که از جمله آنها میتوان به کسب جایزه بینالمللی ادبیات نوئستات در سال 1972 میلادی و نوبل ادبیات در سال 1982 میلادی اشاره کرد. لازم به ذکر است که نوبل ادبیات، بزرگترین جایزه ادبی است که یک نویسنده میتواند آن را دریافت کند.
گابریل گارسیا مارکز در طول حیات خود تاثیری عمیق بر سیاست و فرهنگ آمریکای لاتین گذاشت و نبوغ ادبی او بر کسی پوشیده نیست. بیل کلینتون، رئیس جمهور سابق ایالات متحده آمریکا، در نامه تسلیت خود بابت مرگ گابریل چنین گفته است: «افتخار میکنم که بیش از ۲۰ سال با او دوستی داشتم و ذهن درخشان گابریل گارسیا مارکز و قلب بزرگ او را میشناختم.» از مهمترین آثار گابریل گارسیا مارکز میتوان به «صد سال تنهایی»، «گزارش یک آدمربایی»، «زیباترین غریق جهان»، «ژنرال در هزارتوی خود»، «پاییز پدرسالار» و «خاطرات روسپیان غمگین من» اشاره کرد.