خاکستر گرم کتابی است که در سال ۱۹۴۲ نوشته شده است؛ ولی نیم قرن بعد و در سال ۲۰۰۱ بود که دنیای ادبیات متوجه او شد و آن هم وقتی بود که رمان خاکستر گرم را به انگلیسی ترجمه کردند. زبان اصلی این کتاب مجاری است و نویسنده اهل کشور مجارستان آن، «شاندور مارائی» نام دارد.
داستان کتاب درباره مثلثی عشقی است که درونمایههای روانشناختی و فلسفی در گوشهگوشه آن موج میزند. این کتاب فراتر از ماجرایی عاشقانه و سرگرمکننده حرکت میکند و مفاهیم عمیق انسانی مانند تنهایی انسان، دوستی و خیانت را نیز شامل میشود.
یکی از خوانندگان انگلیسیزبان این کتاب نوشته است: «نویسنده با انتخاب کلمات زیبا، جملاتی را تشکیل میدهد که شما را انگار برای لحظاتی در خلا رها میکند. این کتاب روایتی دارد که در آن جزئیات بهگونهای توصیف شدهاند که بهراحتی تصویرها در ذهن شما ساخته میشوند. از دوستی تعریفهای زیادی شنیده بودم ولی آنچه مرا مبهوت خود کرد، نظری بود که در گودریدز خواندم. خلاصه که نمیتوانم درباره تجربه خواندن این کتاب به اندازه کافی حرف بزنم جز اینکه بگویم این کتابی است که مدتها در خاطرم خواهد ماند و باید بیشتر به دنبال آثار این نویسنده شگفتانگیز باشم.»
دیگری مینویسد: «این کتاب از آن کتابهایی است که شما را به فکر فرو میبرد. از آن فکرهایی که کتاب دستتان است؛ ولی به گوشه اتاق خیره شدهاید تا درباره چیزی که در کتاب خواندهاید، بیشتر فکر کنید.»
یکی از مخاطبان کتاب در سال ۹۵ نظرش را اینگونه در طاقچه نوشته است: «کتاب خوبی بود. خیلی دقیق احساسات ضد و نقیض و دلمشغولیهای انسانی که به او خیانت شده را نشان میدهد.»
نمیدانم چقدر کلمات برایتان مهم است و قدرت آنها را در اتفاقات گوناگون حس کردهاید؛ اما این بند از کتاب، نشانی همین موضوع را میدهد: «اینطور فکر میکنی؟ واژهها مسئله نیستند؟ من که جرئت ندارم چنین چیزی را قاطعانه بگویم. گاهی به نظرم میرسد که دقیقا واژههایی که آدمها میگویند، یا فرو میخورند یا مینویسند مسئلهاند، اگر نگوییم تنها مسئله اصلیاند.»
در بخشی از دیگر کتاب بحثی درونی درباره دوستی و مهرورزی را میخوانیم که به دنبال معنای دقیق آن است: «دلم میخواست بدانم آیا واقعا چیزی به نام دوستی وجود دارد؟ مقصود فرصتطلبی لذتبخش دو نفر نیست که میبینند درباره بعضی چیزها در بعضی زمانهای زندگیشان همعقیدهاند، یا در کارهای خطیر و امیالشان شریکند. اینها هیچکدام دوستی نیست. گاهی فکر میکنم دوستی نیرومندترین پیوند در زندگی است و در نتیجه نادرترین. پایهاش چیست؟ همدلی؟ این واژه توخالی و بیمحتوا و خیلی ضعیف که اصلاً تداعیگر آن نیست که دوتَن در بدترین شرایط پشتیبان یکدیگرند. شاید هم چیز دیگری باشد... شاید در عمق هر رابطهای جرقهای کوچک از شیفتگی شهوانی پنهان باشد.»
در جایی از کتاب درباره فرهنگ انگلیسیها میخوانیم: «انگلیسیها بلدند چگونه از خودشان دفاع کنند. آنها انگلستان را در چمدانهایشان با خود به آنجا میبرند. افاده بانزاکتشان را، توداریشان را، مسابقههای گلف و زمینهای تنیسشان را، ویسکیشان را، لباس شبشان را که هرشب در همان آلونکهای سقف حلبی وسط باتلاق تن میکنند.»
شاندور مارائی (۱۹۸۹-۱۹۰۰) نویسنده معروف و مورخ ادبیات مجارستانی است. مارائی بهعنوان یکی از نویسندگان برجسته ادبیات مجارستان در قرن بیستم شناخته میشود. آثار او عمدتاً به زبان مجاری نوشته شدهاند؛ اما بعدها بهویژه در قرن ۲۱ که کتاب خاکستر گرم او به انگلیسی ترجمه شد، بسیاری از مخاطبان انگلیسیزبان به آن توجه نشان دادند و این نویسنده شهرت جهانی پیدا کرد. بعدها کارهای دیگر او نیز از مجاری به زبانهای متنوع دیگر ترجمه شد تا دنیا نویسندهای که دیر آن را شناخته بود را بیشتر بشناسد و از آن بهرهمند شود.
کتاب معروف دیگر آقای مارائی، «میراث اِستر» نام دارد. او بهخاطر سبک نوشتاری عمیق و غمگین، تجسم ماتریالیسم انسانی و اندیشههای ژرف درباره زندگی و مرگ معروف است. از طریق شخصیتها و ماجراهای آثار او میتوان گفت که وی معمولاً به مسائلی چون عشق، انزوا، بیگانگی و خستگی از زندگی میپردازد. ناگفته نماند که وی از جمله اولین نویسندگان مجاری بود که منتقد کتابها و آثار کافکا بود. در نهایت او در سال 1989 در ساندیگوِ کالیفرنیا خودکشی کرد. وی سالهای پایانی زندگی خود را به علت مرگ همسرش در انزوا سپری میکرد.