«آسایشگاه ساعت شنی» یک رمان معاصر لهستانی در سبک رئالیسم جادویی است. این کتاب دومین و آخرین نوشتهی بهجامانده از برونو شولتس است؛ نویسندهای که در طی جنگ جهانی دوم به جرم یهودی بودن کشته و آثارش نابود شد. او در این رمان، داستانهایی کوتاه و شاعرانه روایت کرده است که مانند یک رویا هستند و شامل همآمیزی خیال و واقعیت میشوند.
محوریت تمام داستانهای کتاب، مرگ پدر راوی بوده؛ اتفاقی که موجب اندوه شدیدش گشته و او را به سمت کشفوشهود سوق داده است. شما میتوانید کتاب «آسایشگاه ساعت شنی» را با ترجمهی خوب نگار عباسپور که به همت انتشارات کتابسرای نیک چاپ شده است، بخوانید.
جان، مخاطب کتاب از نیویورک، نظر خود را در وبسایت گودریدز اینگونه بیان کرده است: من کتاب «آسایشگاه ساعت شنی» را اولین بار بیست سال پیش خواندم و ماه قبل تصمیم گرفتم تا یکی از داستانهای آن را دوباره مطالعه کنم. اما نتیجه آن شد که کتاب را یکنفس از ابتدا تا آخر خواندم! این جادو و جذابیت قلم برونو شولتس است. او بهزیبایی مرز حقیقت و خیال، واقعیت و رویا را درهم میشکند و تمام هستی را در نوشتههای خود میگنجاند. بهترین نقطهی قوت این کتاب، توصیفات آن است. شولتس با شرح جزئیات و نکات فراوان، صحنههای متعدد را بهگونهای توصیف میکند که انگار جلوی چشمان شما در حال رخ دادن هستند. من شخصا توصیف بوی بهار و رنگ سفید لباس دختر جوان را در کتاب خیلی دوست داشتم. شولتس یکی از بزرگترین نویسندگان اروپای شرقی در قرن بیستم میلادی است و غالبا او را همتراز کافکا میدانند. بههرحال من با خواندن «آسایشگاه ساعت شنی» شگفتزده شدم و نمیدانستم که قرار است تا این حد از مطالعهی آن لذت ببرم. باور دارم هر کسی که مطالعه میکند، یک کتاب خاص را از همه بیشتر دوست دارد؛ کتابی که به قلب او نزدیکتر است. برای من «آسایشگاه ساعت شنی» چنین ویژگیای دارد.»
به این قسمت از کتاب توجه کنید که دربارهی توصیف کتاب و تجربهی مطالعه کردن است: «نامش را بدون هیچ ویژگی و وصفی تنها کتاب میگذارم و ردی از ناچاری در این میانهروی وجود دارد، تسلیمی بیصدا در برابر عظمت امر متعالی، آخر هیچ واژه و هیچ تلمیحی نمیتواند آنطور که باید بیانگر لرز برآمده از ترس و دلواپسی از پیشامدی بینام باشد؛ پیشامدی که از تمامی ظرفیت ما برای حیرت فراتر میرود. هنگامی که با آن رویداد پرشکوه روبهرو هستیم، انبوه صفات یا غنای توصیفات چگونه میتواند به کمکمان بیاید؟ گذشته از این، هر خوانندهی حقیقی، که این داستان روی سخنش تنها با اوست، بههرحال با نگاه مستقیم من به چشمانش هنگامی که سعی میکنم منظورم را به او برسانم حرفم را خواهد فهمید. نگاه نافذ کوتاه و تماس آرام دست، خواننده را هشیار خواهد کرد و او حیرتزده در برابر شکوه کتاب چشم بر هم خواهد زد. آخر مگر ما از زیر آن میز خیالی، که من را از خوانندگانم جدا میکند، مخفیانه دستان همدیگر را نمیگیریم؟»
برونو شولتس، نویسنده، نقاش، منتقد ادبی و هنرمند اهل لهستان، زادهی سال 1892 میلادی در شهر دروهوبیچ اوکراین است. او به تحصیل در رشتهی معماری در دانشگاههای لویو و وین پرداخت و پس از آن مشغول به تدریس شد. جالب است که بدانید شولتس در سر کلاسهای درس خود، برای دانشجویانش داستانهایش را تعریف میکرده است. با وجود آنکه او از خانوادهای یهودی بود و با فرهنگ یهود رشد یافته بود، اما غالب آثارش را به زبان لهستانی نوشت و به این ترتیب تبدیل به یکی از بزرگترین نویسندگان لهستانی در قرن بیستم شد. متاسفانه برونو شولتس در سال 1942 میلادی توسط یک افسر نازی به قتل رسید و به دلیل یهودی بودن، بسیاری از آثار و نوشتههایش در هولوکاست از بین رفت. از میان آثار باقیماندهی او میتوان به «خیابان تمساح» و «آسایشگاه ساعت شنی» اشاره کرد.