رمان هیجانانگیز «عملیات پنهانی: داستان فروپاشی شوروی»، ما را به تابستان سال 1999 میلادی به روسیه میبرد.
شوروی از هم فروپاشیده است و مردم از فقر، گرسنگی و بیکاری رنج میبرند. دنیا آنها را از یاد برده است و کسی به ایشان توجهی ندارد. در این میان، یک افسر سابق نظامی به نام ایگور کوماروف، دست به کار میشود. او که یکی از اعضای حزب راستی افراطی یو.پی.اف است، در سخنرانیها و تبلیغات انتخاباتیاش، مردم روسیه را مجاب میکند تا به او رای بدهند. درست در زمانی که کوماروف در اوج محبوبیت قرار داشته و شانس پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری را دارد، رسوایی بزرگی رخ میدهد. یک خدمتکار شخصی، اسناد محرمانهی حزب کوماروف را میدزد و آنها را به واشنگتن و لندن میبرد.
در این اسناد افشا میشود که کوماروف و حزبش قصد دارند تا مخالفان سیاسی خود را قلعوقمع، اقلیتهای مذهبی و نژادی را پاکسازی و اردوگاههای کار اجباری را بازسازی کنند. در این میان نباید از نقشهی آنها برای حمله به اقمار سابق شوروی نیز غافل ماند. حال غربیها تلاش دارند تا با استفاده از ماموران اطلاعاتی خود، جلوی کوماروف را بگیرند. آنها برای این منظور جیسون مانک، افسر سابق سی.آی.اِی، را انتخاب میکنند. شما میتوانید با مطالعهی کتاب «عملیات پنهانی: داستان فروپاشی شوروی» با مانک همراه شوید و ببینید که آیا او میتواند در مسکو ماموریت خود را با موفقیت به اتمام برساند یا خیر؟
مارک، مخاطب کتاب از هلند، نظر خود را اینگونه بیان کرده است: «کوماروف و حزبش من را به یاد هیتلر و حزب ناسیونال سوسیالیستش میاندازد. من را به زمانی که آلمان از یک کشور دموکرات، جمهوری وایمار، تبدیل به یک حکومت دیکتاتور شد، میبرد. بنابراین مطالبی که میخوانید، در تاریخ اتفاق افتاده است و داستان کتاب چندان هم خیالی نیست. فورسایت قلم بسیار خوبی دارد. هر چه در داستان پیش میرویم، سرعت حوادث بیشتر میشود. این نکته علاوه بر جذابیتی که میآفریند، کاری میکند تا نتوانید کتاب را زمین بگذارید و آن را یک نفس بخوانید! پایان رمان هم فوقالعاده بود و من را شگفتزده کرد.»
«من چندان طرفدار رمانهای جاسوسی نیستم. پیش از مطالعهی این کتاب هم فکر میکردم که دوران رمانهای جاسوسی با پایان جنگ سرد به اتمام رسیده است. اما با مطالعهی کتاب «عملیات پنهانی» نظرم کاملا عوض شد. بعد از اتمام فصل اول رمان، بهشدت جذب آن شدم و میخواستم ببینم که بعدتر در داستان چه اتفاقاتی میافتد. این مساله نشان از جذابیت و کیفیت بالای آن دارد. بههرحال این کتاب به شیوهی بسیار خوب و ماهرانهای نوشته شده است و یک پایانبندی شگفتانگیز دارد.» این نظر کریستیانا، یکی از خوانندگان انگلیسیزبان کتاب در وبسایت گودریدز بود.
ریشی پراکاش، یکی از مخاطبان کتاب از هندوستان، چنین نظری دربارهی کتاب «عملیات پنهانی: داستان فروپاشی شوروی» داده است: «این رمان، بسیار قطور و طولانی اما در عین حال جذاب و خواندنی بود. هنوز هم بعد از چند سال به مطالب آن فکر میکنم و باید بگویم که تاثیرگذاری عمیقی داشته است. داستان کلی این رمان، باورپذیر و بسیار به واقعیت نزدیک است. یادم است که در کتاب مطلبی خوانده بودم که میگفت: «افکار عمومی قدرت این را دارد که یک احمق را دانا، یک بیاستعداد را سلبریتی و یک فرصتطلب را رئیس جمهور کند!» به جهان امروز که نگاه میکنم میبینم که تا چه اندازه حق با نویسنده بوده است!»
داستان کتاب، با اشاره به فصل تابستان و حوادث تلخ آن شروع میشود. به این قسمت از کتاب توجه کنید: «در فصل تابستان بود که بهای یک قرص نان به یک میلیون روبل رسید. این سومین تابستانی بود که کمیابی محصولات، مردم را آزار میداد و دومین سال تورم فوقالعاده قیمتها بود. در فصل تابستان بود که در کوچه پس کوچههای شهرهای ایالتی، برای نخستین بار، مردم از فرط گرسنگی جان دادند. در همان تابستان بود که رئیس جمهور (بوریس یلتسین) در اتومبیل خود دچار حملهی قلبی شد و به علت دور بودن از مراکز کمک رسانی، کسی نتوانست جان او را نجات دهد. و باز همان سال بود که یک مامور نظافت سند مهمی را از دفتر کاری دزدید. پس از آن ورق برگشت. این جریان به تابستان ۱۹۹۹ باز میگردد.»
در کتاب میخوانیم که بعد از یلتسین، پوتین به قدرت رسید اما او هم نتوانست کاری از پیش ببرد و به افسردگی دچار شد: «هنگامی که آخرین بخش مسکونی و ملالانگیز حومه مسکو را پشت سر نهاده به محیط طبیعی و درختان و مزارع سرسبز رسیدند، طبیعت احوال رئیس جمهور به جای آنکه به تبع آن، خوش و خرم گردد، به نهایت افسردگی خود رسید. در طول سه سالی که به قدرت رسیده و جانشین بوریس یلتسین بیمار شده بود، کار مملکت به فقر و فاقه کشیده و شیرازه امور آن به کل از هم گسیخته شده بود. این سه سال، نکبتبارترین دوران زندگی او به شمار میآمد.»
این بخش از کتاب را بخوانید که دربارهی کشتارهای خونین کوماروف است: «جسد شماره 158 قربانی یک جنایت بود و نمیشد این قضیه را زیرسبیلی رد کرد. صدماتی که به اعضای داخلی این قربانی وارد آمده بود، کمتر دیده شده بود. درست مثل این که کامیونی با سرعت زیاد به عابر پیادهای زده باشد. واقعا از نظر شدت، دست کمی از آن نداشت. تازه چنین اصابتی حتی با کامیون این قدر صدمه وسیع به بار نمیآورد که این آورده بود. چنان لهولورده شده بود که انگار یک گلهی بزرگ گاومیش از روی او رد شده باشند. ولی اولا مسکو گاومیش نداشت و ثانیا سر و پاهای او سالم مانده بود. جسد شماره 158 با وسیلهای شبیه پتک از گردن تا لگن خاصره در هر دو سوی بدن چکش کاری شده بود. آن هم نه یک بار و دو بار، بلکه دهها بار.»
فردریک فورسایت، نویسنده و مفسر سیاسی مشهور بریتانیا، زادهی سال 1938 میلادی در شهر کنت انگلستان است. او که از دانشگاه گراندای اسپانیا فارغالتحصیل شده، برای مدتی در نیروی هوایی انگستان مشغول خدمت نظامی بوده است. فورسایت پس از خدمت، به سراغ حرفهی خبرنگاری رفت و برای بنگاههای خبری همچون رویتر و بیبیسی کار کرد. او که برای پوشش خبری به نیجریه رفت، جنگ داخلی و خشونتهای مرگبار آن را از نزدیک مشاهد کرد. بنابر ادعای فورسایت، وی در طول حضورش در نیجریه با سرویس اطلاعاتی بریتانیا همکاری و برای آنها اطلاعات جمعآوری میکرده است.
او در ابتدای دهه 1970 تصمیم گرفت تا با استفاده از تکنیکهای روزنامهنویسی و خبرنگاری، یک کتاب بنویسد. نتیجه آن شد که فورسایت اولین رمان خود را با نام «روز شغال» در سال 1971 به جهان عرضه کرد. او در این کتاب داستان ترور ژنرال شارل دوگل را روایت کرده است. این کتاب علاوه بر فروش بالای خود، موفق شده است تا جایزهی ادبی ادگار را هم دریافت کند.
از میان سایر آثار فردریک فورسایت میتوان به «شاهکار یک هکر»، «کبرا»، «افغان»، «مشت خدا»، «عملیات پنهانی»، «سگهای جنگ»، «پروندهی اودسا»، «پروتکل چهارم» و «روباه» اشاره کرد.