کتاب «به دلقکها نگاه کن (Look at the Harlequins)» اثر نویسندهی مشهور روسی، ولادیمیر ناباکوف است. این کتاب واپسین رمان منتشر شده از اوست. به دلقکها نگاه کن در واقع به بعضی از وقایع و تجارب زندگی خود ناباکوف اشاره میکند؛ اما همچنین با عناصر خیالی و تخیلی ترکیب شده است. ناباکوف در این کتاب جان زندگی خود را در کالبد شخصیت داستان میریزد. اینکه چرا او این کار میکند، سوال مهمی است که شاید در دل داستان نهفته باشد.
داستان در این کتاب دنباله داستانهای زندگی یک نویسنده بازنشسته، وادیم وادیموویچ، را دنبال میکند. او در طول داستان به یادآوری رویدادها و شخصیتهای مختلف زندگی خود میپردازد؛ از جمله دختران، همسران، دوستان و تجربیات ادبی و سفرهایش. داستاننویسی در این کتاب گاهی با عناصر خیالی و درونی ترکیب میشود و خواننده را در دنیای پیچیدهای از واقعیت و داستانهای فراوان هدایت میکند.
ناباکوف در به دلقکها نگاه کن از تکنیکهای زبانی پیچیده، بازی با ساختار داستان و تلاش برای نقل و انتقال تجربیات شخصی به شکل خلاقانهای استفاده کرده است. این کتاب نیز همانند آثار دیگر ناباکوف، به تبعات انسانی، روانشناختی و ادبی مختلف میپردازد.
مارتینا، کاربری در شبکه آمازون، درباره این کتاب گفته است: «وقتی داستان لولیتا از ناباکوف را خواندم با خودم گفتم که دیگر هرگز اثری دیگر در قلبم جای نخواهد داشت و فکرش را هم نمیکردم که یک روز کتابی دیگر از همان نویسندهی مورد علاقهام را بخوانم و به پای جمله به جملهی آن اشک بریزم. این رمان داستانی تخیلی است که از قول راوی نگاشته شده، اما در حقیقت داستان زندگی خود نویسنده، ناباکوف است که پشت چهرهی این عروسک خود را پنهان ساخته است. بازی با کلمات و همان طنز همیشگی آثار ناباکوف را بهوضوح در این رمان هم میشد مشاهده کرد و با لبخندی تلخ و غمبار از کلمه به کلمهی آن گذشت. این کتابی است که بسیار دوستش میدارم و امیدوارم که لذت این کتاب را شما هم روزی بچشید.»
جک هم گفته است: «به شما توصیه میکنم تا نخست چشمانتان را ببندید و سپس به سراغ این کتاب بروید، چراکه قرار است حسابی شگفتزده شوید. تا به حال نیمی از کتاب را خواندهام و یک لحظه هم از دستم فرو نیفتاده است. قصد آن را ندارم که داستان را برایتان لو بدهم؛ اما برای خودم تا الآن شخصاً اثری تاملبرانگیز و در عین حال سرگرمکننده بوده است.»
لیلا هم نوشته است: «هم متن کتاب عالی بود و هم ترجمهی خانم هدایتی. بسیار لذت بردم و حتماً به دوستانم هدیهاش خواهم داد.»
راوی در قسمتی از رمان در توصیف حال و روزش میگوید: «با اولین همسر از سه چهار همسر پیدرپیام در شرایط نسبتا عجیبی آشنا شدم، که شکلگیریاش به توطئهای ناشیانه میمانست، با تفاصیلی بیربط و یک توطئهگر اصلی که خودش نه تنها چیزی از مقصود واقعی قضیه نمیدانست بلکه بر انجام کارهای احمقانهای اصرار داشت که به نظر میرسید از کوچکترین امکان موفقیت جلوگیری میکنند.»
و در قسمتی مینگارد: «همان لحظه آیریسِ برهنه مداخله کرد، و باظرافت، بیعجله، با لبخندی شاد، گوشیِ تکگوییکننده را قاپید. یک دقیقه بعد (برادرش با وجود همهی عیبهایش خوشبختانه پشتِ تلفن خلاصهگو بود) آیریس همچنان خندان مرا در آغوش گرفت، و ما برای آخرین flairelamourirمان – آنجور که او با فرانسهی شیرینِ غلطغلوطش مینامید- به اتاقخوابِ او رفتیم.»
راوی در بخشی دیگر از رمان بیماری خود را اینگونه شرح میدهد: «حس جهتیابی من، یا به بیانِ دقیقتر، توانم دربارهی مکانِ تصور شده، به طرزِ هولناکی عیب دارد، چون در این لحظهی حساس نمیتوانم در ذهنم، در تاریکیِ بسترم، چرخشی ساده (عملی که در واقعیتِ عینی بدونِ فکر کردن انجام میدهم!) را به انجام برسانم که بِهِم امکان میدهد فوری در خیالم آسفالتِ قبلا یکبار طی شده را همانگونه که حالا پیشِرویم است مجسم کنم، و ویترینِ کتاب فروشیای را که حالا در دیدرس است و نه جایی در پشتِ سر.»
ولادیمیر ولادیمیروویچ ناباکوف (1899-1977) نویسنده، مترجم و منتقد اهل روسیه بود که بهعنوان یکی از نویسندگان برجسته و تأثیرگذار قرن بیستم در ادبیات روسیه شناخته میشود. او در دوران شوروی فعالیت میکرد و آثار او بسیاری از جوانب جامعه و سیاست روسیه را تجسم میکرد.
اما ناباکوف با انتشار رمان معروف خود به نام «لولیتا» به زبان انگلیسی در سال 19۵۸ به شهرت جهانی دست پیدا کرد. این رمان با سبک منحصربهفرد و داستاننویسی پیچیدهاش، توانست تحسین فراوان منتقدان و خوانندگان را برانگیزد. «لولیتا» تصویر دقیقی از داستان یک مرد میانسال است که عاشق یک دختر دوازدهساله میشود. این کتاب بحثهای گستردهای از مسائل اخلاقی، جنسی و انسانی را به راه انداخت که هم اکنون نیز تازگی خود را دارد و در محافل ادبی درباره آن گفتگو میشود.
علاوهبر رمان لولیتا، ناباکوف آثار دیگری همچون داستانها، مقالات و شعرهایی نیز نوشت. او به طور خاص در زمینههایی مانند ترجمه و زبانشناسی نیز فعالیت داشت. وی بعدها به ایالات متحده مهاجرت کرد و در دانشگاههای معتبر آمریکا تدریس کرد. این تجربه مهاجرت تأثیر زیادی بر آثار او داشت و باعث شد در داستانها خود از موضوعاتی همچون تلاش برای تطابق در محیط جدید و از دست دادن شهرت در کشور مادری تجلی پیدا کند.
ویژگیهای زبانی ناباکوف شامل بازی با کلمات، انتقاد از رویدادهای تاریخی و اجتماعی و توصیف دقیق و غیرمستقیم از رویدادها و احساسات انسانی بود. آثار او پس از فروپاشی شوروی همچنان در ادبیات جهانی تأثیرگذاری هستند. از دیگر آثار او میتوان به «بازگشت چورب»، «خنده در تاریکی» و «دفاع لوژین» اشاره کرد.