کتاب «ادیسه» نوشته هومر را جلالالدین کزازی به فارسی برگردانده و نشر مرکز آن را منتشر کرده است. کتاب «ادیسه» ادامهی داستان ایلیاد است. ادیسه سرگذشت بازگشت یکی از سران جنگ تروا (ادیسیوس) فرمانروای ایتاکا است. در این سفر که ده سال به درازا میانجامد، ماجراهای خطیری برای او و همراهانش پیش میآید.
کتاب «ادیسه» نوشته هومر را جلالالدین کزازی به فارسی برگردانده و نشر مرکز آن را منتشر کرده است. کتاب «ادیسه» ادامهی داستان ایلیاد است. ادیسه سرگذشت بازگشت یکی از سران جنگ تروا (ادیسیوس) فرمانروای ایتاکا است. در این سفر که ده سال به درازا میانجامد، ماجراهای خطیری برای او و همراهانش پیش میآید. در نهایت ادیسیوس که همه گمان میکردند کشته شده، به وطن خود بازگشته و دست متجاوزان را از سرزمین و زن و فرزند خود کوتاه میکند. این کتاب برای کسانی که به ادبیات کلاسیک غرب و اساطیر یونان باستان علاقه دارند مناسب است.
آتنا گفت: «من هم به ایتاکا میروم، تا به تلماک، پسر اولیس، کمک کنم مردانی را که به خواستگاری مادرش آمدهاند، پی کارشان بفرستد. همه آنها شاهزادههای پلیدی هستند که به طمع تاجوتخت اولیس، خواستگار همسر او شدهاند.» سپس نیزهاش را برداشت و رهسپار زمین شد. وقتی آتنا به ایتاکا رسید، دید که خواستگاران در انتظار پاسخ پنهلوپ هستند و روزهایشان را به عیاشی و خوشگذرانی و تباه کردن ثروتهای سرزمین اولیس میگذرانند. از تلماک هم کاری ساخته نبود؛ جز اینکه با غصه این اوضاع را تماشا کند و به امید بازگشت پدرش منتظر بماند. آتنا خودش را به شکل پیرمردی درآورد و به تلماک گفت که او دوست پدرش، مِنتِس است. منتس به حرفهای تلماک گوش داد. تلماک با اندوه به او گفت که فکر میکند پدرش مرده است و آیندهای تاریک انتظار او و مادرش را میکشد. ایزدبانو با اطمینان به تلماک گفت: «من مطمئنم که پدرت نمرده است. او هنوز در سفر است، اما بهزودی به یاری زیرکی و قدرتش به خانه برمیگردد.» تلماک، در حالی که سرش را تکان میداد، گفت: «من هم امیدوارم اینطور باشد. این خواستگاران فکر میکنند ارباب این سرزمین هستند و از مادرم میخواهند که زودتر با یکی از آنها ازدواج کند! آنها میگویند که تخت پادشاهی اولیس مدتهاست خالی مانده، و آنها میخواهند بر تخت او بنشینند. من نمیخواهم اینطور شود، اما از دستم چه کاری برمیآید؟» ایزدبانو گفت: «نصیحت مرا گوش کن، دوست جوان من. بزرگان سرزمین ایتاکا را جمع کن و به آنها بگو که میروی تا از پدرت خبری بیابی. با تندروترین کشتیات بهسراغ نِستور، پادشاه فرزانهٔ پیلوس، و مِنِلائوس، پادشاه اِسپارت برو. آنها همرزمان پدرت در جنگ تروا بودند. شاید از پدرت خبری به دست آوری. تلماک، تو دیگر بچه نیستی، پس دلیر باش و به اندرز من عمل کن.» آتنا این حرفها را زد و دوباره بهسوی المپ برگشت.»
هومر شاعر حماسهسرای یونانی است که در قرن هشتم یا هفتم پیش از میلاد در یونان زندگی میکرد. از آثار هومر تنها دو مجموعه شعر به نامهای ایلیاد و اودیسه باقی مانده است. بخش قابل توجهی از دانش کنونی ما دربارهی اساطیر یونان باستان از این نوشتهها نشات میگیرد. گفته میشود که او در اواخر عمرش بینایی خود را از دست داد و شهر به شهر میرفت و اشعار حماسی خود را برای مردم میخواند.