کتاب راز فال ورق اثر یوستین گوردر، رمانی طنز با درون مایه فلسفی است که در سال 1990 منتشر شد. داستان کتاب راز فال ورق از زبان پسربچه ای به نام هانس توماس روایت میشود که همراه با پدرش، برای پیداکردن مادرش که سالهاست خانه را ترک کرده، سفری را آغاز میکند.
در این سفر اتفاقاتی پیش میآید که مخاطب را به فکر فرو میبرد و سوالهایی را در ذهن مخاطب ایجاد میکند؛ سوالاتی که بار فلسفی دارد و باعث نگاهی عمیق و فلسفی به زندگی میشود. دیالوگهایی که بین پدر و پسر برقرار میشود، بسیار جذاب و شیرین است و هیچ اثری از پیچیدگیهای فلسفی در آن نیست؛ یکی از هنرهای نویسنده کتاب همین است که توانسته داستانی فسلفی را با زبانی ساده و روان روایت کند. کتاب راز فال ورق در 53 فصل نوشته شده و دلیل آن هم تعداد ورقهاست و هر فصل هم، به نام یکی از ورقها نامگذاری شده است. یوستین گوردر در همان سال انتشار کتابش جایزه منتقدین ادبیات نروژ و جایزه ادبی وزارت امور علمی و فرهنگی را از آن خود کرد.
سوفیا از کانادا درباره تجربهاش از مطالعهی کتاب راز فال ورق اینطور نوشته است: این کتاب بسیار عمیق است ولی آنقدر آسان و روان داستانش را روایت میکند که بار فلسفی آن را میتوان به راحتی درک کرد و آموخت. من در ابتدا اعتقادی به سرنوشت نداشتم، ولی خواندن این کتاب آنقدر در زندگیام تاثیرگذار بود که به سرنوشت ایمان پیدا کردم. زهرا نظرش را اینگونه بیان میکند: قبل از خواندن کتاب، شنیده بودم که راز فال ورق یک کتاب فلسفی است و به همین دلیل من که هیچ چیز از فلسفه نمیدانستم و تا به حال کتاب فلسفی نخوانده بودم، انتظار داشتم با یک کتاب ثقیل و سنگین مواجه شوم، ولی کتاب بسیار ساده شروع شد و تا پایان نیز همینگونه بود. راوی یک پسر نوجوان دوازدهساله بود که همین دلیل اصلی سادگی و روان بودن روایت است که از نظر من حتی فضای کودکانه و فانتزی هم به کتاب داده بود. در کتاب چندین داستان در دل هم روایت میشود که کمی غفلت موجب گیجی و سردرگمی خواهد شد. با این حال نویسنده بهخوبی از پس یکدست درآوردن این داستانها برآمده بود.
قسمتی از این کتاب اشاره به خلقت انسان و اینکه از کجا آمده ایم دارد که در زیر می خوانیم:
گفت: بسیار خوب، اگر خدایی ما را آفریده باشد، پس باید ما را چیزی مصنوعی بداند. ما حرف میزنیم، بحث میکنیم، میجنگیم، یکدیگر را ترک میکنیم و میمیریم. میبینی؟ ما چنان هوشمندیم که بمب های اتمی میسازیم و موشک به ماه میفرستیم، اما هیچیک نمیپرسیم از کجا میآییم. ما فقط در اینجا هستیم، هر یک در یک مکانی جاگیری کرده ایم و به همین دلیل است که خداوند به ما میخندد.
در پاراگرافی از کتاب، پدر به پسر در مورد سقراط میگوید: فیلسوف به معنی جویندهی حکمت و دوستدار دانش است. این به آن معنا نیست که فیلسوف حتما دانا و حکیم است. فرقش را میفهمی؟ سری تکان دادم. اولین کسی که به معنای واقعی جویندهی حکمت و معرفت بود، همین سقراط بود. او در بازار شهر راه میافتاد و با مردم صحبت میکرد ولی هیچوقت موعظه نمیکرد. برعکس، او با آدمها صحبت میکرد تا به دانش برسد. او میگفت: درختان نمیتوانند چیزی به من یاد دهند، ولی وقتی کشف کرد مردمی که دائم به اغراق درباره علم و دانش صحبت میکنند چیزی نمیدانند، خیلی ناامید شد. شاید آنها میتوانستند قیمت شراب و روغن زیتون را به او بگویند، ولی حرفی برای گفتن درباره زندگی نداشتند. سقراط اغلب میگفت تنها کسی است که میداند چیزی نمیداند.
و پاراگرافی دیگر از کتاب که شخصیت اصلی داستان دیدگاهش را نسبت به زندگی بیان میکند: فکر کردم که همهمان در داستانی عجیب زندگی میکنیم. با وجود این اکثر آدمها معتقدند که این دنیا کاملا طبیعی است و یکسره دنبال چیزهایی هستند که غیرطبیعی باشد، مثل فرشته و آدم فضایی! تنها به این دلیل که نمیتوانند ببینند دنیا خودش یک معمای بزرگ است. احساس میکردم با بقیه فرق دارم. فکر میکردم دنیا خودش یک رویای عجیب است. احساس میکردم میخواهم برای این چیزهای مرتبط توضیحی پیدا کنم.
یوستین گوردر نویسندهای اهل کشور نروژ و معلم فلسفه است که در 8 اوت 1952 زاده شد. او در داستانهایش سعی دارد به مخاطبینش اطلاعات و بینش فلسفی بدهد و با زبانی ساده و روان، سطح دانش آنها را در مورد فلسفهی زندگی بالا ببرد. رمان معروف او دنیای سوفی نام دارد که باعث شد نام یوستین گوردر به عنوان یک نویسنده آینده دار بر سر زبانها بیفتد. از بین کتابهایی که او نوشته است، علاوه بر کتاب راز فال ورق و دنیای سوفی میتوان به کتاب دختر پرتقال هم اشاره کرد که با استقبال خوبی مواجه شده است.
برای مطالعه و خرید کتاب های بیشتر در این حوزه می توانید به صفحه خرید کتاب روانشناسی مراجعه نمایید.