این داستان قدرتمند، نبرد پائولو را با ترسها و خطاهایش به تصویر میکشد. او خود دربارهی این کتاب میگوید: «نوشتن آن برایم دشوار بود، چون به مسائلی میپردازد که پذیرش آنها چندان ساده نیست و همچنین مجبور شدم وارد جزییاتی از زندگی شخصی و زناشوییام شوم. مثل هر انسانی نشان دادن ضعفها و لغزشهایم در زندگی خصوصیام کار آسانی نبود.»
پریا شاهین از مخاطبان سایت گودریدز و از خوانندگان کتابهای کوئیلو میگوید: «کتابی از جنس کیمیاگر و کوه پنجم، ولی با یک پیام جدید بود: دنیا فقط چیزی که میبینیم نیست، فرشتهها وجود دارند و باید آنها را پیدا کرد.»
نظر یکی دیگر از کاربران سایت گودریدز به اسم جرج: «این کتاب من را خیلی مجذوب خود کرده است. من نمیتوانم وارد همهی داستانها شوم، مگر اینکه به نظر برسد مربوط به زندگی خودم باشد. دلیل خواندن این کتاب مواجه شدن با این جمله در پاراگرافهای آخر کتاب بود: روزی فرا خواهد رسید که مسئلهی گرسنگی را با معجزهی تقسیم نان میتوان حل کرد...»
نظر پائولو فرانسیای آمریکایی را در سایت آمازون راجع به این کتاب میخوانیم: ««چرا چیزهایی را که بیشتر دوست داریم از بین می بریم؟!» این جمله در پشت جلد، همان چیزی بود که باعث شد کتاب را بخرم. اگرچه بسیاری از موارد جالب دیگر نیز وجود داشت، اما خواندن این جمله باعث شد تا راجع به آن فکر کنم و به نتیجهگیری بپردازم. طبق معمول، پائولو با استعداد نویسندگی و ایدههای ناب خود موفق شده توجه خواننده را به خود معطوف سازد.»
در قسمتی از کتاب، انسانها به دو دسته تقسیم میشوند. آنهایی که به آینده امیدوارند و آنهایی که نیستند: «حالا جنگی دیگر آغاز خواهد شد. جنگی باز پیچیدهتر که کسی را از آن گریزی نیست؛ چراکه از طریق این جنگ رشد انسان کامل خواهد شد. در این جنگ دو جبهه خواهند بود، در یک طرف آنانکه هنوز به نژاد بشر ایمان دارند و میدانند مرحله بعدی ما رشد عطایای شخصی است. در طرف دیگر کسانی هستند که آینده را انکار میکنند. آنها که اعتقاد دارند زندگی پایان مادی دارد و نیز بدبختانه آنانکه اگرچه ایمان دارند، گمان میکنند راه رسیدن به روشنایی را فقط آنان دریافتهاند و از دیگران میخواهند دنبالهروشان باشند. صرفا پذیرفتن مسئولیت اشتباهات گذشتهی ما کافی نیست، تا دیگر این اشتباهات را در آینده تکرار نکنیم. بلکه در این مرحله به اقدامی از روی مهربانی با خود نیاز داریم تا خود را لایق رشد و پیشرفت بدانیم. در این مرحله ضروری است که قبل از هر چیز خود را به خاطر تمام اشتباهات قبلی از صمیم دل ببخشیم وگرنه در دام احساس گناه کاذب و ویرانگر میافتیم و شیطان، ذهنمان را به بازی میگیرد و مدام به ما تلقین میکند که دیگر هرگز روی شادی را نخواهیم دید و به خاطر نادانیهای پیشین خود سزاواریم که همیشه اسیر رنج باشیم.»
در بخش دیگری میخوانیم: «ما مسئول تکتک اتفاقاتی هستیم که در جهان رخ میدهد. ما رزمآوران نوریم. با قدرت قلب و ارادهمان میتوانیم سرنوشتمان را تغییر دهیم و نیز سرنوشت بسیاری دیگر را. آن روز خواهد آمد که مسئلهی گرسنگی را با معجزهی تقسیم نان میتوان حل کرد. آن روز خواهد آمد که عشق را هر قلبی خواهد پذیرفت و وحشتآورترین تجربهی انسان، تنهایی، که از گرسنگی هم بدتر است از صحنهی روزگار محو خواهد شد. آن روز خواهد آمد که در بزنند و همهی درها باز باشد و آنها که بطلبند دریافت کنند و آنها که زاری میکنند تسلی یابند.»
پائولو کوئیلو در سال 1947 در برزیل به دنیا آمد. پدرش مهندس بود و والدین پائولو میخواستند او نیز راهی مشابه را برای زندگی خویش انتخاب کند. اما او تصمیم گرفت نویسنده شود و مسیر پردستاندازی را برای نویسنده شدن تجربه کرد. او در نوجوانی منزوی بود و مشکلاتی داشت؛ حتی والدینش او را چندبار به بیمارستان روانی بردند. پس از مدتی بهخواست پدر و مادرش در دانشکدهی حقوق ثبت نام کرد، اما پس از یک سال تحصیل را رها کرد. در این مدت، کوئیلو کتاب بایگانی ناموفق جهنم (1982) را منتشر کرد و در کتابچه راهنمای عملی خونآشام (1985) مشارکت داشت. نقطه عطف نویسندگی کوئیلو در سال 1982 در سفر به اسپانیا بود؛ در این سفر او به بیداری معنوی رسید که منجر به نوشتن رمان زائر شد و همچنین در سال 1988 کتاب کیمیاگر را نوشت.
پائولو کوئیلو در رمان والکریها که آن را در سال 1992 منتشر کرد، ناگفتههایی از زندگی گذشتهی خود را افشا میکند و آنچه را که خود دریافته بهروشنی شرح میدهد. تاکنون بیش از 100 میلیون جلد از کتابهای پائولو کوئیلو در بیش از 150 کشور جهان به فروش رفته و کتابهایش به 71 زبان ترجمه شدهاند. در سال 2006 توسط رئیس جمهور بلغارستان «جایزهی پرافتخار رئیس جمهور» به وی اهدا شد و در سپتامبر 2007، توسط سازمان ملل متحد، عنوان «پیامآور صلح» را از آن خود کرد. وی همچنین در سال 1379 سفری به ایران داشته است. بیشتر آثار کوئیلو توسط آرش حجازی به فارسی برگردانده شده که از آن میان میتوان به «کنار رود پیدرا نشستم و گریستم»، «یازده دقیقه» و «خاطرات یک مغ» اشاره کرد.
برای مشاهده موارد مرتبط میتوانید به دستهبندی خرید رمان مراجعه کنید.