رمان «محفل فلسفی یکشنبهها» ((The Sunday Philosophy Club نوشتهی الکساندر مککال اسمیت، نویسندهی انگلیسی است که در سال 2005 منتشر شد. این رمانِ معمایی-کارآگاهی، روایت زن روشنفکری به نام ایزابل است که به هنر و ادبیات علاقهمند بوده و اهل فلسفه و اخلاق نیز هست. محل وقوع این داستان در شهر ادینبروی اسکاتلند است. منتقدان از این اثر به عنوان یک رمان چندوجهی یاد میکنند چرا که در خلال داستان به موضوعات فراوانی از جمله هنر، روانشناسی، سیاست و تاریخ پرداخته شده است. کتاب «محفل فلسفی یکشنبهها» به همت نشر هرمس و با ترجمهی پژمان طهرانیان منتشر شده است.
در داستان «محفل فلسفی یکشنبهها» ایزابل نقش اصلی را ایفا میکند. در جریان مرگ معماگونهی مردی جوان که ایزابل شاهد آن بوده است، با تفکرات خاص و فلسفی او آشنا میشویم. نویسنده با توصیف دغدغههای اخلاقی و انسانی ایزابل، موجب میشود که ما نیز خودمان را در مقام قهرمان داستان در بوتهی آزمایش قرار دهیم و حین خواندن رمانی جذاب، به شناخت دقیقتری از خودمان دست یابیم.
بت -از خوانندگان کتاب- در سایت «گودریدز» نظرش را بیان نموده است: «ایزابل قهرمان این داستان، خود را درگیر معمای سقوط مرد جوانی میکند که بهطور تصادفی دیده است. سپس وظیفهی اخلاقی خود میداند که موضوع را دنبال کند. ایزابل مصمم است تا به راز نهایی برسد. مدتها بود که چنین کتاب هوشمندانهای نخوانده بودم. نویسنده تأملات جالبی دارد که از طریق قهرمان خود، آنها را شرح داده شده است. از آن لذت بردم و افکار زیادی را در من برانگیخت.»
یکی از کاربران سایت «آمازون»، پس از خواندن کتاب «محفل فلسفی یکشنبهها» در این سایت نوشته است: «الکساندر مککال اسمیت روش بسیار هوشمندانهای دارد که شما را وارد ذهن شخصیتهای خود میکند، بنابراین میتوانید افکار آنها را بشنوید و روان رنجور آنها را درک کنید. او همچنین بینشی عمیق در مورد نحوهی نگاه دیگران به شخصیتهای داستان ارائه میدهد، حتی زمانی که خود آنها متوجه آن نیستند.»
رنه -از خوانندگان کتاب- در سایت «گودریدز» نوشت: «این اولین کتاب الکساندر مککال اسمیت است که خواندم و به همین خاطر بدون پیشداوری آن را خواندم. فضای کتاب زیبا بود و خیلی خوشم آمد. من ایزابل را یک شخصیت بسیار دوستداشتنی و جالب یافتم. از فرآیندهای فکری او و راههایی که برای حل این معما به کار گرفت، خوشم میآید. من همچنین از این واقعیت که او یک فیلسوف است لذت بردم و این واقعیت در کتاب جدی گرفته شده است. این موضوع که این کتاب باعث شد در مورد نظرات خودم در مورد مسائل مختلف اخلاقی فکر کنم، باعث خوشحالی من شد.»
در بخشی از کتاب گفتوگوی میان ایزابل و هِن آمده است: «ایزابل آرام پرسید: «چه اتفاقی افتاده؟ به نظر شما چه اتفاقی افتاده؟
هِن شانه بالا انداخت و گفت: «سقوط کرده. تنها اتفاقی که میتونسته بیفته همینه. از اون حادثههای فجیع. به یه دلیلی، داشته بالا سرش رو نگاه میکرده که افتاده. مگه احتمال دیگهای هم میشه داد؟
ایزابل گفت: «ممکنه از زندگیش راضی نبوده باشه؟» نظرش را با احتیاط بیان کرد، چون ممکن بود با واکنش تندی روبهرو شود ولی این طور نشد.
-منظورتون خودکشیه؟
-بله، خودکشی.
هِن سر تکان داد و گفت: «امکان نداره. وگرنه من میفهمیدم. حتماً میفهمیدم. از زندگیش ناراضی نبود.
ایزابل در جمله هن دقیق شد: وگرنه من میفهمیدم. چرا باید میفهمیده؟ دلیلش روشن بود: چون با او زندگی کرده. آدم روحیات کسانی را که با آنها در یک خانه زندگی میکند درمییابد.
-خب، پس نشونهای از نارضایتی توش نبود؟
-نه، هیچی. هن مکث کرد و بعد ادامه داد: «این جور آدمی نبود. خودکشی یه جور جا زدنه. اون… اون آدمی بود که میتونستی روش حساب کنی. آدم قابل اعتمادی بود. با وجدان بود. متوجه منظورم که هستین؟
هِن حرف میزد و ایزابل نگاهش میکرد؛ لغت وجدان دیگر زیاد به گوش آدم نمیرسید، که واقعاً عجیب و نگرانکننده بود. حتماً به ناپدید شدن گناه از زندگی مردم مربوط میشد، که از یک نظر چیز بدی هم نبود، چون گناه بود که بیجهت کوهی از نارضایتی و ناخشنودی به بار آورده بود.»
در ادامه یکی از پاراگرافهای معروف کتاب را میخوانیم: «رفتار مردها با زنها بسته به عوامل روانشناسانهی خیلی پیچیدهای است. مسئله بر سر شناخت اخلاقی نیست؛ بیشتر به اعتمادبهنفس و انسجام جنسی مربوط است. مردی که خود، بیثباتی دارد، یعنی درست نمیداند کیست، با زن مثل ابزاری برای غلبه بر ناامنی و عدم اعتمادبهنفس خودش رفتار میکند. مردی که میداند کیست و از جنسیت خودش مطمئن است، احساسات زن را هم خوب درک میکند و به دنبال اثبات چیزی نیست.»
الکساندر مککال اسمیت، در سال 1948، در زیمباوهی کنونی متولد شد. در 17 سالگی برای تحصیل در رشتهی حقوق در دانشگاه ادینبورگ به اسکاتلند مهاجرت کرد. او این رشته را تا مقطع دکتری ادامه داد و سپس به تدریس مشغول شد. شرکت در مسابقهای ادبی، به نقطهی عطفی در زندگی اسمیت تبدیل شد که پس از آن شروع به نویسندگی کرد. او با این که یکی پرکارترین نویسندگان معاصر است، در کنار نویسندگی به تدریس حقوق پزشکی در دانشگاه ادینبورگ اسکاتلند نیز اشتغال دارد. الکساندر مککال اسمیت تاکنون سِمتهای مختلفی از جمله رئیس کمیته اخلاق مجله پزشکی انگلیس، نایب رئیس کمیسیون ژنتیک انسانی انگلیس و عضو کمیته بینالمللی اخلاق زیستی یونسکو را دارا بوده است.
از رمانهای دیگر او میتوان «دفتر کارآگاهی شماره یک بانوان»، «ارکستر لوسآنجلس دنیا را نجات میدهد» و «قطارها و عاشقان» را نام برد. «ماشین عضلهای»، «درخت آدامسی» و «پنج عمه گمشده هریت بین» از جمله نگارشهای وی برای کودکان هستند.