«عدالت» داستانی جنایی، اثر رماننویس و نمایشنامهنویسِ مشهور سوئیسی، فردریش دورنمات است که توسط محمود حسینیزاد، مترجم و داستاننویس متبحر کشورمان ترجمه شده است.
«عدالت» داستانی جنایی، اثر رماننویس و نمایشنامهنویسِ مشهور سوئیسی، فردریش دورنمات است که توسط محمود حسینیزاد، مترجم و داستاننویس متبحر کشورمان ترجمه شده است.
عدالت داستان سیاستمدارِ سرشناسی به نام دکتر آیزاک کوهلر است که در رستورانی واقع در شهر زوریخ، با بیرون کشیدن اسلحهای در ملأ عام، موجب مرگ پروفسور وینتر که عضو انجمن قلم است، میشود. پس از این اتفاق قاتل، خود را با خیالی آسوده تسلیم پلیس میکند و خیلی سریع محکوم و زندانی میشود. با این حال هیچوقت آلت قتل پیدا نمیشود و حتی در جریان بازجویی با آرامشِ خاطر، اندکی پشیمانی هم از خود بروز نمیدهد و تنها اعتراف او این است: دلیلی برای انجام قتل نداشتهام. دکتر کوهلر با استخدام وکیلی بیاعتبار و بیبندوبار به نام اشپِت و پرداخت ۱۵هزار فرانک به عنوان پیشپرداخت، از وی میخواهد تا دوباره پرونده را بررسی کند و داستانی بنویسد که درآن خودش قاتل نیست! داستان از زبان وکیل سابق دادگستری روایت میشود که در واقع گزارشی است از وقایع قتل؛ پریشانی در خط روایی داستان به دلیل مستی و پریشانیِ ذهنیِ راوی بهخوبی مشهود است. کتاب «عدالت» را میتوان نقدی تمسخرآمیز به وضعیت عدالت در میان تمام اقشار جامعه به حساب آورد.
نظر خوانندگان در سراسر دنیا، درباره کتاب «عدالت» چیست؟
مجلهی سرشناس آمریکایی نقد کتاب، پابلیشرز ویکلی (Publishers Weekly) این اثر دورنمات را اینگونه توصیف کرده است: «دورنمات هجوی از شرارتهای نهفته در مفهوم اجرای عدالت ساخته است. این رمان اوج توانایی اوست. اینجا با نوعی بازی روبهرو هستیم، بازیای که با شلیک یک تپانچه به مغز مردی محترم شروع میشود.»
اورسلا هگی (Ursula Hegi) نویسنده و منتقد ادبی آلمانی-آمریکایی نظر خود را بدین شکل بیان کرده است: «چه کسی جز دورنمات میتوانست چنین شخصیتهای فراموشنشدنیای خلق کند؟ او از سیاست حرف میزند؟ از عدالت یا قلب واقعیت؟ نه، او رمان تمام عیاری مینویسد که فراموشش نمیکنیم.»
یکی از خوانندگان کتاب از تکاندهنده بودن داستان سخن گفته و به این موضوع اشاره کرده است که دورنمات در عدالت از همان ابتدا به تمامی به بیعدالتیِ فراگیر در جهان، که ما را در خود فرو-برده است، میپردازد.
کِیت خوانندهی آمریکایی، کتاب را اینگونه توصیف کرده: «این کتاب اولین کتابی است که از دورنمات خواندهام. میتوانم اغراق بکنم که این رمانی ضدّ جنایت است اگرچه فضای داستان فضایی رازآلود و تاریک است، اما روایتی وجودی و فلسفی است. این کتاب برای من هم گیجکننده بود و هم جذاب هنگامی هم که شروع به خواندنش کردم، دیگر نمیتوانستم کتاب را زمین بگذارم و به نظرم هدف دورنمات به تصویر کشیدن جهانی بدون عدالت با طنزی تیز بوده است.»
جملاتی از کتاب که شاید انگیزه خواندن باشند
شاید معروفترین جملهای که از این کتاب در شبکههای اجتماعی به چشمتان خورده است مربوط به هنگامی باشد که راوی داستان، وکیل سابق دادگستری که در حال ارائه گزارش خود است، پس از وقفهای که در آن هوشیاری خود را به دست میآورد، این جمله را بیان میکند: «عدالت فقط با انجام جنایت است که میتواند دوباره برقرار شود.»
دورنمات با قلم زیرکانهی خود توصیفات شیطنتآمیزی را در طول داستان بیان میکند، همانند بخشی که راوی به شرح عمل قاضی میپردازد: «قاضی شغل حساسی داره؛ باید مراقب باشه این نهادِ پرعیبونقص یعنی دستگاه عدالت کار خودش رو انجام بده، یعنی رعایت حداقلیِ قواعد بازی بشری در این دنیا. لازم نیست که قاضی حتماً خودش عادل باشه، مثل پاپ که نباید حتماً معتقد باشه. ولی اگه هرکسی تصمیم بگیره به همت خودش عدالت رو اجرا کنه، خدا میدونه چه کارهای غیرانسانیای اتفاق میافته. این آدم متوجه نمیشه که گاهوبیگاه حقهبازی مفیدتره تا درستکاری، چون جعبهدندهی دنیا هرازگاهی باید روغنکاری بشه.»
در صفحات آغازین کتاب پس از گزارش بازجویی از دکتر کوهلر با این بخش از کتاب مواجهه میشویم: «سوءظن دیرهنگام: اگر دارم سعی میکنم این گفتگو را بازگو کنم ـ گفتگوهای احتمالی، چون خودم آنجا نبودهام_ به این معنا نیست که قصد داشته باشم رمانی بنویسم؛ به خاطر ضرورتِ ترسیم تا حد امکان دقیق یک ماجراست. اما این به خودیخود مشکلی نیست. عدالت البته بهطور عمده پشت صحنه اتفاق میافتد، و پشت صحنه هم صلاحیتهای ظاهراً تعریف و تعیینشده مخدوش میشوند و در هم میروند، نقشها عوض میشوند یا به گونهی دیگری تقسیم میشوند! کسانی با هم گفتگو میکنند که در برابر افکار عمومی در نقش دشمنان آشتیناپذیر وارد صحنه میشوند، لحن بهکلی تغییر میکند، همهی چیزها هم ثبت و واردِ پروندهها نمیشود، اطلاعات در اختیار دیگران قرار میگیرند یا پنهان میشوند.»
درباره نویسنده
فردریش دورنمات، رماننویس و نمایشنامهنویس سوئیسی در سال ۱۹۲۱ چشم به جهان گشود. وی در رشتههای علوم دینی، فلسفه و ادبیات آلمانی به تحصیل پرداخته بود و علاوه بر حرفهی نویسندگی، به نقاشی هم علاقهمند بود. دورنمات رمان عدالت را در سال ۱۹۵۷به این قصد که ظرف چند ماه به پایان میرسد، شروع کرد. دورنمات در همین حین شروع به نگارش اثر دیگری به نام فرانک پنجم کرد. او پس از مدتی از تمام کردن عدالت بازماند. در سال ۱۹۸۰به این امید که این رمان به عنوان اثر سیام وی منتشر بشود شروع به نگارش کرد ولی باز نتوانست آنطور که میخواهد داستان را پیش ببرد. در سال ۱۹۸۵ با قبول اینکه داستان را به صورت نیمهتمام منتشر کند، شروع به بازنویسی اثر کرد تا یک فصل کلی بنویسد و در نهایت با اینکه روایت اولیهای که برایش در نظر گرفته بود به طور کامل قابل اجرا نبود اما در نهایت به نتیجهی مطلوبی که میخواست رسید. از دورنمات آثار متعددی در ایران ترجمه شده است. از نمایشنامههای وی میتوان به : «ازدواج آقای می سی سی پی»، «بازی استریندبرگ»، «فیزیکدانها» و ... اشاره کرد. همچنین در میان رمانهای وی سه اثر پلیسی او اشاره به نامهای : «قاضی و جلادش»، «سوء ظن» و «قول » خالی از لطف نیست.