دفترچه ممنوع با عنوان اصلی «Quaderno proibito» نوشته آلبا دسس پدس، نویسندهی مشهور ایتالیایی-کوبایی است. این کتاب در سال 1952 منتشر شد و توانست نظر بسیاری از منتقدان را به خود جلب کند. بهمن فرزانه این کتاب را به فارسی ترجمه کرده است. دفترچه ممنوع به همت نشر علمی-فرهنگی و نشر بدیهه به چاپ رسیده است و در طی زمانی کوتاه بارها تجدید چاپ شده و مخاطبان بسیاری پیدا کرده است.
شخصیت اصلی داستان زنیست به نام والریا، چهلودو ساله و متاهل که با همسرش میشل و دو فرزندش میرلا و ریکاردو زندگی میکند. داستان از آنجایی آغاز میگردد که والریا یک دفترچه یادداشت برای خود خریداری میکند و تصمیم میگیرد تا خاطرات روزانهاش را در این دفترچه بنویسد. او هر لحظه نگران این است که مبادا همسر و دختر و پسرش از وجود این دفترچه باخبر شوند و یادداشتهای آن را بخوانند. به همین دلیل دفترچه را در اتاقش پنهان میکند و مدام به دنبال فرصتیست تا به دور از چشم سایر اعضای خانواده، رازهای مگو و حرفهای ناگفتهی خود را در آن یادداشت کند. همین باعث میشود که این دفترچه، دفترچه ممنوع نام گیرد.
نگرانی و دلهرهی والریا از آشکار شدن دفترچه یادداشتش از ابتدا تا انتهای داستان موج میزند. چیزی که باعث میشود والریا از آشکارشدن دفترچهی کوچکش اینقدر مضطرب شود، به جهان درونی و بیرونی او و آنچه که طی این سالها از سر گذرانده و شخصیت او را ساخته برمیگردد؛ از تجربهی روزهای سخت جنگ جهانی دوم گرفته، تا مسئولیتها و وظایف مختلفی که باید به عنوان یک مادر و یک همسر ایفا کند. دفترچه ممنوع داستان زنانی را روایت میکند که آرزوها، خواستهها و هویتشان در یک جامعهی مردسالار، در وجود همسر و فرزندانشان گم شده است. در این کتاب با کشمشهای مداوم والریا با فضای ناهماهنگ زندگی خانوادگی و اجتماعی او همراه میشویم و قلم شیوای نویسنده و ترجمهی روان مترجم باعث میشود با او احساس نزدیکی و همذاتپنداری کنیم.
سوگل از ایران نظر خود را دربارهی این اثر اینطور بیان کرده است: «شیوهی شخصیتپردازی آلبا دسس پدس من را حیرتزده میکند. در دلِ نوشتههایی که والریا در دفترچه ممنوعش یادداشت میکند، بهمرور افکار و درونیات او آشکار میشود و ما بهخوبی شخصیت او را درک میکنیم. به نظرم چیزی که بیشتر از هر چیزی والریا را آزار میداد، این بود که احساس میکرد آنطور که باید نتوانسته از سالهای جوانیاش برای خود استفاده کند. به همین دلیل است که به نوشتن پناه میبرد. گویی نوشتن جبران سالهای از دست رفتهی اوست. من هم چنین احساسی نسبت به نوشتن دارم. این کتاب را بسیار دوست داشتم و احساس میکنم از لحاظ فرهنگی بسیار به فرهنگ ما شباهت داشت. من در میان اطرافیان خودم، زنانی شبیه به والریا را زیاد دیدهام.» مریم، یکی دیگر از خوانندگان ایرانی، از طرفداران پروپاقرص این کتاب است: «مدتها بود کتابی نخوانده بودم که تا این حد مرا به خود جذب کند. من نیز سالهای جنگ را تجربه کردهام و همین امر باعث شده تا با شخصیت اصلی داستان، مالریا، احساس نزدیکی عمیقی کنم. به نظر من شباهتی که در اوضاع دو کشور در سالهای پس از جنگ وجود داشته، باعث شده تا به عنوان یک خوانندهی ایرانی به این کتاب نزدیک شوم. البته ترجمهی زیبا و روان بهمن فرزانه در این میان بیتاثیر نبوده است.» هالی، در سایت گودریدز نوشته: «این کتاب نشاندهندهی چالشهای والریا با محیط اطرافش است. او هر چه بیشتر مینویسد، بیشتر متوجه شکاف عظیم موجود در خانوادهاش میشود. نثر روان و روایت ساده و باورپذیر داستان بر جذابیت داستان افزوده و باعث جذب مخاطب گردیده است. خردهروایتهای جانبی و شخصیتهای متفاوت داستان که هر کدام نمایندهای از قشرهای متفاوت جامعه هستند، به روایت کمک کردهاند.»
«تنها چیزی که باعث اطمینان هر مردی به زندگی میشود، عشق یک زن است. میل به اینکه بهخاطر او و برای بهدستآوردن او قوی باشد.» میتوان این جمله را یکی از زیباترین جملات کتاب نامید. در لابهلای کتاب، جملات قابل تامل بسیاری به چشم میخورد: «از وقتی که از روی اتفاق، نوشتن دفتر یادداشت را شروع کردهام، کشف کردهام که گاهی هر لغت، هر اشارهی کوچک، چقدر ممکن است پُرمعنی باشد؛ همان لغتها و اشارهها که در گذشته هیچ به آنها اهمیتی نمیدادم. شاید درک واقعی زندگی، همان فهم و ادراک بیاهمیتترین وقایع روزانه باشد.» یکی از دلایلی که دفترچه ممنوع را برای زنان و بهخصوص مادران ایرانی ملموس کرده، بردباری، سختیها و وظایف زیادیست که بر دوش آنهاست. در بخشی از کتاب میخوانیم: «اغلب از کار زیاد خانه و از اینکه اسیر خانه و خانوادهام، از اینکه هرگز وقت ندارم مثلاً کتاب بخوانم، شکایت میکنم. همهی اینها درست است ولی از طرفی هم همین اسارت به من نیرو میبخشد. این افتخار به مناسبت عذابی که میکشم به من داده میشود. از اینرو وقتی گهگاه اتفاق میافتد، قبل از اینکه میشل و بچهها برای شام به خانه بیایند، نیمساعتی چرت بزنم یا در راه اداره تا خانه ویترین مغازهها را تماشا کنم، هرگز چیزی به آنها نمیگویم؛ میترسم اگر بگویم کمی استراحت و گردش کردهام، آنوقت دیگر آن شهرت را که من همهی وقتم را صرف خانواده میکنم، از دست بدهم. چون اگر بگویم استراحت کردهام، اطرافیانم دیگر ساعات بیانتهایی را که صرف کار اداره یا آشپزخانه، خرید منزل و دوختودوز میکنم، فراموش کرده و فقط چند لحظهای را که برای کتابخواندن یا گردشکردن به خودم تخصیص دادهام، به خاطر میسپارند.»
آلبا دسس پدس، روزنامهنگار و نویسنده، زادهی 11 مارس 1911 است. او به واسطهی اولین رمانش با نام «هیچیک از آنها باز نمیگردد» شناخته شد و سپس با انتشار کتاب «از طرف او» به اوج رسید. شخصیتهای زن در آثار این نویسنده با دقت و وسواس بالایی خلق شدهاند. از دیگر آثار شناختهشدهی او میتوان به کتاب «عذابوجدان» اشاره کرد.
برای مشاهده موارد مرتبط میتوانید به دستهبندی خرید رمان مراجعه کنید.