کتاب «کنار رودخانه پیدرا نشستم و گریه کردم» با عنوان اصلی By the River Piedra I Sat Down and Wept نام رمانی از پائولو کوئیلو است. او این اثر را در سال ۱۹۹۴ منتشر کرد که خیلی زود به یکی از پرفروشترینهای کتابهای آمریکا و اروپا تبدیل شد. منتقدان آن را داستانی شاعرانه میدانند که عشق، زندگی و معجزات را بازتاب میدهد. یکی از ترجمههای خوب کتاب کنار رودخانه پیدرا نشستم و گریه کردم برگردان حسین نعیمیست که نشر ثالث ترجمهی او را به چاپ رسانده است.
کوئیلو در این کتاب، داستان پیلار، دانشجوی حقوق را دنبال میکند که در ۲۸ سالگی ایمان خود را از دست داده و ناگهان خود را مییابد که در جستوجوی دوست دوران و معشوق کودکی خویش است؛ دوستی که ده سال است او را ندیده است. همه چیز از یک نامه شروع شد. در ماه دسامبر نامهای به دست پیلار رسید که در آن به یک سخنرانی دعوت شده بود؛ سخنرانیای که آن دوست از دست رفته در مادرید قصد برگزاری آن را داشت. پیلار از همان لحظه متوجه شد که به معجزهی لحظات ایمان دارد؛ لحظاتی که خدا به ما شانسی میدهد تا آنچه را که دوست نداریم، تغییر دهیم. اما مسالهای ذهن او را به خود مشغول کرد: آیا دوستش همانطور که در نامه اشاره کرده، تمام زندگیاش را وقف خدا کرده است؟ پیلار نمیداند. این دو دوست قدیمی از اسپانیا با هم به اطراف کوههای پیرنه سفر میکنند و در سفر خود دربارهی معنی عشق، بخشش، چگونگی زندگی و ریسک برای تحقق یک زندگی پرماجرا با یکدیگر به بحث مینشینند.
یکی از کاربران سایت آمازون نظر خود را دربارهی این کتاب اینطور بیان کرده است: «من بعد از اینکه یکی از دوستانم کتاب «کیمیاگر» را به عنوان هدیه برایم خرید، بیشتر کتابهای پائولو کوئیلو را خواندم. به حدی آثار او را دوست دارم که یک ساعت بعد از خواندن، خودم را مجبور میکنم آنها را کنار بگذارم. زیرا در غیر این صورت خیلی زود تمام میشوند. من تا به حال هیچ نقد یا نظری برای کتابی نگذاشتهام، اما باید بگویم این یکی از هیجانانگیزترین داستانهایی بود که تا به حال خواندهام. شاید زمان نیاز داشتم تا دوباره ایمان را پیدا کنم، اما صادقانه میتوانم بگویم که جزو غمانگیزترین و شادترین کتابهایی است که خواندهام. بعد از اتمام این اثر تقریباً یک ساعت گریه میکردم. نمیخواستم تمام شود. من عاشق کارهای پائولو هستم. اگر کارهای او را دوست دارید، این کتاب جزو واجبات است.»
جرمی در همین سایت نظر خود را اینگونه انعکاس داده است: «میتوانم بگویم احتمالاً این کتاب را از باقی آثار کوئیلو، حتی کیمیاگر، بیشتر دوست داشتم. عناصر عشق، معنویت، عشق از دست رفته و به دست آمده، فداکاری، انکار و جستوجو بارها در این رمان تجربه میشوند و روح را لمس میکنند. احساساتی که این رمان در من ایجاد کرد، بسیار قوی و گسترده بود. اثری که شایستهی خواندن است.»
سارا، یکی از خوانندگان ایرانی، دربارهی این اثر نوشته است: «اول از همه باید بگویم من از خواندن کتاب کاملا لذت بردم. گذار به دنیای دیگری از معنویت و زیبایی که باعث شد ایمان بیاورم لحظات زندگی میتوانند پر از معنا باشند. این اثر باور من را به تاثیر کائنات افزایش داد. خواندن آن را به همهی افرادی که از خواندن این دست کتابها لذت میبرند، توصیه میکنم.»
در بخشی از کتاب میخوانیم: «همواره اعتقاد داشتهام که چه در هر انسان و چه در سراسر جامعه، دگرگونیهای ژرف در دورههای زمانی بسیار کوتاهی رخ میدهند. درست آنگاه که هیچ انتظارش را نداریم، زندگی پیش روی ما مبارزهای مینهد تا شهامت و ارادهمان را برای دگرگونی بیازماید. از آن لحظه به بعد، حاصلی ندارد که وانمود کنیم چیزی رخ نداده، یا بهانه بیاوریم که هنوز آماده نیستیم. این مبارزه منتظر ما نمیماند. زندگی به پشت سر نمینگرد. یک هفته فرصت زیادی است تا تصمیم بگیریم که سرنوشت خود را بپذیریم یا نه.»
نویسنده در کتاب تشبیه بسیار زیبایی از عشق ارائه میدهد: «عشق به یک مادهی مخدر میماند، در آغاز احساس سرخوشی و تسلیم مطلق به آدم دست میدهد، روز به روز بیشتر میخواهی، هنوز معتاد نیستی اما از آن احساس خوشت میآید و فکر میکنی میتوانی در اختیار خودت داشته باشی، چند دقیقه به معشوق میاندیشی و بعد سه ساعت فراموشش میکنی. اما کمکم به آن شخص عادت میکنی و کاملاً به او وابسته میشوی، حالا دیگر سه ساعت به او فکر میکنی و دو دقیقه فراموشش میکنی. اگر در دسترس تو نباشد، همان احساسی را داری که معتادهای خمار دارند. معتاد برای به دست آوردن مواد، تن به هر کاری میدهد و تو هم حاضری به خاطر عشق دست به هر کاری بزنی. پس تنها باید به کسی عشق بورزیم که میتوانی.»
«باشد که اشکهای من تا دوردست بروند تا عشق من هیچگاه درنیابد روزی برای او گریستم. باشد که اشکهای من تا دوردست بروند تا من بتوانم رودخانهی پیدرا و همهی آنچه را که روزی در کنار هم داشتیم، فراموش کنم. باید جادهها، کوهها و دشتهای رویاهایم را فراموش کنم. رویاهایی که هیچگاه به حقیقت نمیپیوندند. او گفت: «زندگی کن. یادآوری خاطرات، کار افراد مسن است.» بخشهای زیبایی از کتاب کنار رودخانه پیدرا نشستم و گریه کردم را خواندید.
پائولو کوئیلو نیازی به معرفی ندارد. او یکی از محبوبترین نویسندگان در سراسر جهان است. اغلب او را با کتاب معروف «کیمیاگر» میشناسیم. داستانی معنوی و الهامبخش که بیش از 50 میلیون نسخه از آن فروش رفت، به 52 زبان در دنیا ترجمه شد و در ایران نیز طرفداران فراوانی داشته است. کوئیلو سفیر صلح سازمان ملل از سال 2007 تا کنون است. از دیگر آثار خوب این نویسندهی معاصر برزیلی میتوان به «ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد» و «یازده دقیقه» اشاره کرد. از آثار او فیلم و سریالهای فراوانی اقتباس شده است.
برای مشاهده موارد مرتبط به دستهبندی خرید رمان مراجعه کنید.