«زنگبار یا دلیل آخر» رمانی منحصربهفرد و خواندنی از «آلفرد آنرش» است که برای نخستینبار در سال 1957 منتشر شد. «زنگبار یا دلیل آخر» از جمله رمانهای مشهور مدرن آلمانی است که نحوۀ روایتی بسیار خاص دارد و متشکل از چندین و چند گفتگوی درونی از اشخاص متفاوت با دیدگاههای مختلف میباشد.
«زنگبار یا دلیل آخر» رمانی است متشکل از چندین خرده روایت که فرار از حکومت هولناک «نازیها» و «فاشیستها» را به تصویر میکشد. رمان با حکایت نوجوانی شروع میشود که در شهری ساحلی در حال خواندن مشتاقانۀ رمان «هکلبری فین» است و دوست دارد از دریای بالتیک بگریزد. در ادامه، چندین خرده روایت از افرادی همچون «گرگور» را میخوانیم که یک کمونیست است و دختری یهودی که هر دوی آنها، از دست نازیها در حال فرار است.
همچنین دو فرد دیگر نیز به این افراد اضافه میشوند: ملوانی تندمزاج به نام «کنودسن» و کشیشی روبهمرگ و سالخورده به نام «هلاندر». ویژگی تمام این افراد این است که تمام سعی خود را برای «فرار» میکنند؛ هر یک دلیلی و از چیزی. آنها به صورت اتفاقی یکدیگر را در نزدیکی دریای بالتیک میبینند و با یکدیگر نقشۀ فراری آماده میکنند. اما همه چیز زمانی شروع میشود که آنها همگی با هم دست به فرار میزنند و مجسمهای گرانبها و عجیب را از کلیسا به سرقت برده و همراه خود حمل میکنند... .
در سایت گودریدز نظرات مثبت متعددی راجعبه رمان «زنگبار یا دلیل آخر» ثبت شده است. چکیدهای از این نظرات بدین صورت است:
«سبک این رمان خاص، گفتگو و شخصیتمحور میباشد. این سبک بسیار بدیع را من نظیرش را تاکنون ندیدهام. به چالش کشیدن مفاهیم و مقولاتی مانند خدا، سیاست، جنگ، یهودیهراسی، افراطیگری، حزبگرایی، میهنپرستی و... .»
«پیرنگ کتاب مملو است از گفتگوهای درونی در مورد شک و یقین، عصیان و میل به فرا. برای من که پر شدهام از تنشها و درگیریهای مختلف در زندگی روزمره، خواندن این اثر همدلیام را برمیانگیخت و مایهی مسرت بود.»
«ترس و اضطراب در خطبهخط روایتِ رمان جریان داشت که با توجه به کمونیست بودن نویسنده در آن زمان، این فضای وصف شده در کتاب را نویسنده بهخوبی تجربه و برای خواننده آن را لمسشدنی توصیف کرده است. نویسنده در این داستان هر اندیشه جزمگرایی (هم نازیسم و هم کمونیسم و...) را به چالش میکشد.»
در انتهای شروعِ حکایت پسر نوجوان با این پاراگراف زیر مواجه میشویم:
«روی رود میسیسیپی کجا و انباری زیر سقف این پوستگری متروک و این درخت بید، کنار این آب کندرو، کجا! روی میسیسیپی آدم دور میشد، حل آنکه زیر این بید، یا در انبار پوستگری، فقط میشد پنهان ماند؛ تازه زیر بید هم فقط تا وقتی که شاخههایش برگ داشت، و حالا برگریزان بود، آن هم چه برگریزانی، و برگهای زرد روی آبقهوهای میرفت. پسر با خود گفت تازه قایمشدن هم که نشد کار! آدم باید بگذارد و برود. آدم باید از اینجا برود، اما باید به جایی هم برسد. آدم نباید کار پدر را بکند. پدر هم میخواست از اینجا فرار کند. اما همهاش میرفت وسط دریا، بیهدف. وقتی آدم نخواهد غیر از وسط دریا جایی برود، ناچار هربار برمیگردد. پسر با خود میگفت آدم فقط وقتی میتواند از اینجا کنده شده باشد که از طرف دریا به خشکی برسد.»
یکی از ویژگیهای گفتگوهای درونی رمان حاضر، متنهای تأملبرانگیز آن در مورد فلسفه زندگی است. یکی از این نمونه متنها را با هم بخوانیم:
«این جوان دیگر به حزب خود اعتقادی ندارد و هرگز هم در بند کلیسا نخواهد شد. اما همیشه خواهد کوشید کاری را که درست میداند بکند و از آنجا که به چیزی اعتقاد ندارد، کارش را بیصدا و بی بوق و کرنا میکند و چون کرد، میدان را خالی میگذارد و ناپدید میشود. اما محرک او در انجام کار درست چیست؟ و در جواب سوال خود گفت محرک او «هیچ» است: آگاهی به اینکه در «هیچ» زندگی میکند و سرکشی وحشیانه علیه همین «هیچ» سرد و خالی، کوششی به نیروی خشم، که دستکم به قدر لحظهای واقعیت هیچ را، که «دیگران» تایید شرمآور آنند، نابود کند.»
رمان «زنگبار» از نثر غنی و ادبی نیز برخوردار است که توصیفاتی اینچنین را در دل خود جای داده است:
«از بیرون هیچ صدایی نمیآمد. هیچ جایی خالیتر از صحن جلو کلیسای سن گئورگ نبود، خاصه پایان پاییز. هلاندر لحظهای این خلوت را با غیظی شدید نفرین کرد؛ خلوت حیاط و سه درخت زیزفونی را که در کنج میان بازویی چلیپای کلیسا و جایگاه همسرایان بود و دیگر برگی برایشان نمانده بود، و سرخی محزون دیوار صامت آجرین را که ارتفاعش را از پنجره اتاقش نمیتوانست بسنجد و دیوار بازویی چلیپای جنوبی کلیسای سن گئورگ بود. کف صحن جلو کلیسا روشنتر از آجرهای سرخ تیره دیوار آن و نیز روشنتر از دیوار خانه کشیش و عمارتهای کمارتفاع مجاور بود. اینها بناهایی قدیمی بودند، با دیوارهای آجرینِ سوختهرنگ و سردرهای پلهپلۀ کوتاه و خانههایی ساده، با بامهای سفالپوش.»
«آلفرد آندرش» نویسنده، ویرایشگر و تدوینگر رادیوی مشهور آلمانیتبار بود. از او تا زمان حیاتش بیش از ده اثر ادبی و رادیویی منتشر شده است. متاسفانه تاکنون، تنها رمان «زنگبار یا دلیل آخر» به فارسی ترجمه و چاپ شده است.