کتاب «چون رود جاری باش»، اولین بار در سال ۲۰۰۶ میلادی منتشر شده است. «چون رود جاری باش» نوشتهی «پائولو کوئیلو» است. آرش حجازی مترجم عمده کارهای کوئیلو در ایران است و این کتاب را ترجمه و در نهایت «انتشارات مکتوب» آن را منتشر کرده است. (گرچه بعد از مدتی اسم آرش حجازی از عنوان کتابها برداشته شد و اکنون با نام ایلیا حریری به چاپ میرسد).
کتاب مجموعهای است از داستانهای کوتاه که نویسنده در طی تجربیات و سفرهای خود آنها را زیسته و یا حتی شنیده است. کتاب حاوی چند ده داستان کوتاه است که با زبانی ساده و صمیمی در پی یاد دادن مفهومی برای زندگی بهتر تلاش میکنند. کوئیلو به جای آنکه بخواهد انسانها را با آرزوهایشان و کارهایشان معرفی کند در تلاش است که به آنها درس زندگی بدهد. درسی مهم و آن اینکه انسان برای انسان بودن تنها و تنها لازم است مثل رود جاری باشد!
در ادامه نظر بعضی از خوانندگان را که در سایت گودریدز دیدگاه خود را ثبت کردهاند، با هم میخوانیم. خوانندهای دربارهی محتوای کتاب که در او تاثیر عمیقی گذاشته است، مینویسد: «بینشهای زیادی در زندگی انسان وجود دارد که میتوانم از این کتاب شگفتانگیز بیاموزم. من عاشق روشی هستم که او تمام داستانهایش را مینویسد. داستانهایی حاوی پیامهای مسحورکننده برای همگان و البته من. این نیز به من کمک میکند که لبخند بزنم و روزم را بگذرانم، حتی زمانی که در ترافیک گیر کردهام. خلاصه باید بگویم که این کتاب دوستداشتنی است و من آن را دوست دارم.»
خوانندهی دیگری به ستایش از کتاب پرداخته و آن را برای زندگی بهتر اثرگذار میداند و عنوان میکند: «کتابِ «چون رود جاری باش» سرودی است برای زندگی بهتر. کوئیلو با روش خود در هر فصل، دیدگاه متفاوتی از زندگی را به خواننده نشان میدهد. روشی کاملاً معنوی و شاعرانه توسط یک داستاننویس با استعداد و یک مربیِ زندگیِ شگفتانگیز. هر داستان، کوتاه است اما واضح و الهامبخش. این را با یک کتاب داستان کوتاه اشتباه نگیرید.»
خوانندهی دیگری با اشاره به برخی از داستانهای این کتاب که آنها را جالبتر یافته است، مینویسد: «من زیاد طرفدار داستان کوتاه نیستم. با این حال، همانطور که فقط پائولو کوئیلو میتوانست، مرا با ذهن و قلبی باز به دنیای داستان کوتاه منتقل کرد. برخی از قصههایی که بیش از همه مرا تحت تاثیر قرار داد «موسیقیای که از کلیسا آمد»، «چنگیز خان و شاهینش»، «مردهای که پیژامه به تن داشت» و «نُرما و چیزهای خوب» است.»
در بخشی از کتاب نویسنده از تجربهی خود هنگامی که کاری را برای انجام دادن پیدا نمیکرده، سخن میگوید. میخوانیم: «درگیر مبارزهای طولانی و دشوار با خودم میشوم تا از جایم بلند نشوم و برای خرید چسبی که نداریم، به خرُازی نروم. اضطرابم خیلی زیاد است، اما قصد دارم همین جا بمانم و کاری نکنم، دست کم برای چند ساعت. کمکم اضطراب جایش را به تأمل میدهد و شروع میکنم به شنیدن صدای روحم. روحم در اشتیاق حرف زدن با من بوده، اما من همیشه گرفتارم. باد همچنان تند میوزد. میدانم هوا سرد است، باران میآید، میدانم شاید فردا لازم باشد چسب را بخرم. هیچکاری نمیکنم و در واقع دارم مهمترین کار زندگی انسان را انجام میدهم: دارم به حرفهایی گوش میکنم که باید از خودم بشنوم.»
در بخشی دیگر از کتاب که داستان مسافرت کوئیلو به ارمنستان است و گروهی برای او غافلگیری خاصی را آماده کردهاند، دربارهی اهمیت کار ترجمه میخوانیم: «وقتی انسان غرورش را نشان داد، خداوند برج بابل را ویران کرد و همه شروع کردند به صحبت به زبانهای مختلف. اما خدا به¬خاطر لطف بیپایانش، گروهی از مردم را هم خلق کرد که بار دیگر میان انسانها پل زدند و بار دیگر امکان گفتوگو و تبادل افکار بشر را فراهم کردند. این مردان و زنان، که بهندرت وقتی کتابی خارجی را باز میکنیم، به اسم آنها توجه میکنیم، مترجم نام دارند.»
در بخشی دیگر از کتاب دربارهی زبان بدن میخوانیم. روانشناسان هم به این موضوع اعتقاد خاصی دارند اما اکنون به زبان کوئیلو میخوانیم: «موقع برداشتن مهمترین گامهای زندگی، وقار و برازندگی لازم است. البته نمیخواهیم خودمان را گول بزنیم و تمام مدت ذهنمان مشغول این باشد که دستمان را چطور حرکت میدهیم، چطور مینشینیم، چطور میخندیم، چطور به اطراف نگاه میکنیم، اما خوب است بدانیم که بدن ما هم به زبانی حرف میزند و طرف مقابل ما ـ او هم ناهشیارانه ـ آنچه را خارج از کلمات میگوییم، میشنود.»
پائولو کوئیلو (Paulo Coelho)، نویسندهی برزیلی است. او قبل از اینکه زندگی خود را به طور کامل وقف ادبیات کند، به عنوان کارگردان و بازیگر تئاتر، ترانهسرا و روزنامهنگار فعالیت میکرد. پائولو کوئیلو به اینترنت به عنوان یک رسانهی جدید اعتقاد دارد و اولین نویسندهی پرفروشی است که فعالانه از توزیع رایگان آنلاین آثار خود حمایت میکند. او از معروفترین نویسندههای زندهی حال حاضر دنیاست. از کتابهای دیگر او میتوان به «خاطرات یک مُغ»، «الف» و «کیمیاگر» اشاره کرد. کتاب کیمیاگر او به بیشترین زبانهای زندهی دنیا ترجمه شده است و در نوع خود، یک رکورد محسوب میشود.