روحانگیز شریفیان زادهی سال 1320 در تهران به دنیا آمد. از کودکی علاقه زیادی به کتاب داشت و همیشه خود را با کتاب مشغول میکرد. همین علاقه موجب شد تا پدر و مادرش نگران شوند که مبادا از درس غافل شود اما او در امور درسی هم فعال و کوشا بود. شریفیان ضمن تحصیل در دبیرستان در کنسرواتوآر تهران پیانو مینواخت و زبان آلمانی را نیز فرامیگرفت. او در سال 1342 راهی اتریش میشود و در رشتهی تعلیم و تربیت تحصیلاتش را تکمیل میکند. او همچنانکه به کارهای علمی و تحقیقاتی در حوزهی روانشناسی و تعلیم و تربیت مشغول بود به نویسندگی هم پرداخت و چندین رمان نوشت. او در سال 1382 موفق به کسب جایزه¬ی هوشنگ گلشیری شد. «آخرین رؤیا»، «دستهای بسته»، «چه کسی باور میکند رُستم»، «روزی که هزاربار عاشق شدم»، «خدای من، خدای من»، «مامان من ترا دوست ندارم»، «بدو بدو کلاست دیر شد» و... از آثار اوست.