پابلو پیکاسو، هنرمندی مشهوری بود که با وجود آوازهی جهانیاش، نه دفتر خاطرات داشت و نه برای خود زندگینامهای نوشت. او که افتخارات و دستاوردهای هنری بسیاری در طول عمرش کسب کرده بود، ترجیح داد تا دیگران دربارهی زندگی و سرگذشتش صحبت کنند. آرنی گرینبرگ، یکی از همین افرادی بود که تصمیم گرفت تا دربارهی پابلو پیکاسو و عقایدش بنویسد. گرینبرگ برای این کار، به نوشتههای دیگران و دوستان پابلو پیکاسو مراجعه کرد تا بتواند علاوه بر زندگی شخصی او، باورهای هنری، سیاسی، اجتماعی و فرهنگیاش را نیز کندوکاو کند. نتیجهی تلاشهای گرینبرگ، نمایشنامهای به نام «پابلو پیکاسو مردی که دوزخ را نقاشی کرد» شد. او این کتاب را در سال 1986 میلادی به زبان انگلیسی به جهان عرضه کرد. شما میتوانید برای آشنایی بیشتر با شخصیت یکی از بزرگترین هنرمندان قرن بیستم، کتاب «پابلو پیکاسو مردی که دوزخ را نقاشی کرد» را با ترجمهی گلی امامی مطالعه کنید.
پریسا، مخاطب فارسیزبان کتاب از ایران، نظر خود را اینگونه بیان کرده است: «کتاب عالی بود. پردهی اول آن دربارهی زندگی احساسی-عاطفی و شخصیت خود پیکاسو بود. ولی پردهی دوم! به نظر من بهترین قسمت کتاب همان پردهی دوم است. در این بخش ما با دیدگاههای سیاسی پیکاسو و تعریف او از هنر آشنا میشویم. در کنار آن، از علاقهی پیکاسو به عنوان یک اسپانیاییتبار اصیل به گاوبازی میخوانیم! در مورد نقاشی «گرنیکا» هم توضیحات جالبی داده شده است. در کل اینکه از طریق یک نمایشنامه، بتوانیم با ابعاد شخصیتی پابلو پیکاسو آشنا شویم، یک نکتهی جالب کتاب است. من این نمایشنامه را، حتی به کسانی که به نقاشی علاقه ندارند، توصیه میکنم. بههرحال کتاب آموزندهای است. در انتها میخواهم یک نقلقول دوستداشتنی از کتاب را بنویسم: «خودت را در گرمای آغوشی که دوست همیشگیات به تو میدهد، پنهان کن.»»
در ابتدای کتاب، نویسنده به معرفی اجمالی پیکاسو و هنر او میپردازد که آن را با یکدیگر میخوانیم: «دنیای هنر بدون پیکاسو چه میبود؟ موقعیتی که او در قرن بیستم کسب کرد، تالی ندارد. هیچ نقاشی، احتمالا در هیچ دورهای، تا این حد پرکار و پر بار نبوده است. بنیانگذار جنبشهای بسیار بود و در بسیاری دیگر شرکت کرد. در سبکهای امپرسیونیسم، پست امپرسیونیسم، کوبیسم، آبستره و سوررئالیسم استاد شد. فرمهای لوترک، ون گوگ، ال گرکو، سزان، دگا، رافائل و حتی مجسمههای افریقایی را جذب کرد... عطشی سیریناپذیر برای آفرینش داشت و لاجرم هر شیوهی ممکن را به کار گرفت؛ نقاشی، طراحی، کندهکاری، لیتوگرافی، مجسمهسازی و سفالگری. صنعتگر و طراح بود با استعداد فوقالعاده، مانند ده هنرمند در یک جسم بود.»
در پیشگفتار کتاب، گرینبرگ به نحوهی نگارش کتاب خود اشاره میکند که چگونه با وجود منابع کم، موفق به تالیف آن شده است: «مایلم در این¬جا بگویم که کمابیش هرچه در این نمایش است، از دهان خود شخصیت واقعی بیرون آمده. شاید نه صددرصد ولی به حد کافی نزدیک است، بهویژه وقتی در نظر بگیریم منبع من نویسندگان منتخبی هستند که گزارشهایشان صحیح و اصیل بوده است. اگر اصالت دارند، پس ما در واقع صدای پیکاسو را میشنویم که با دوستانش گفتوگو میکند. البته این نکته محدودیتی را بر اصالت اعمال میکند زیرا نقلقولها همیشه مبتنی بر حساسیت و هوشیاری کسانی است که با او در گفتگو بودهاند. ما به خلوت افکارشان و این گفتگوها سرک میکشیم. لیکن در نوشتن این اثر به شکل نمایشنامه مجبور بودهام که گهگاه کلمات یا جملاتی ربطی اضافه کنم تا مفهوم عمیقتری به سیلان نمایش بدهم. اما، بسیار دقت کردهام احساسات هیچ یک از شخصیتها را تغییر ندهم. جان کلام گفتگو اصالت دارد.»
به این قسمت از کتاب توجه کنید که نظر پابلو پیکاسو دربارهی آثار سیاسی نقاشی است: «نقاشی برای تزئین آپارتمانها نیست. نقاشی ابزاری جنگی برای حمله و دفاع علیه دشمن، مبارزه در برابر خشونت و تیرگی است. یک نقاشی خوب، در واقع هر نقاشیای، باید مثل لبهی تیغ برنده باشد. فکر میکنید هنرمند کیست؟ یک احمق که اگر نقاش است فقط چشم دارد، یا اگر موسیقیدان است فقط گوش دارد یا اگه شاعر است در همهی عرصههای زندگیاش تغزلی است؟ خیر، برعکس، او درعین حال یک موجود سیاسی هم است... نخیر، نقاشی برای تزئین آپارتمانها نیست.»
پابلو روییس ای پیکاسو، نقاش، شاعر، طراح و پیکرتراش مشهور فرانسوی-اسپانیایی، زادهی سال 1881 میلادی در شهر مالاگای اسپانیا است. او که در خانوادهای هنرمند رشد یافته بود، نزد پدرش اصول اولیهی نقاشی را فرا گرفت. پیکاسو تصمیم داشت تا تحصیلات هنری خود را در آکادمی سلطنتی سان فرناندو در شهر مادرید ادامه دهد اما اندکی بعد، کلاسهای درس او را کلافه کردند. پیکاسو از تحصیل دست کشید و با دوستانش همراه شد. او در اوج فقر، در سال 1900 به پاریس مهاجرت کرد و از اینجا بود که دوران اوج هنری پیکاسو آغاز شد و سبکهای جدیدی را در نقاشی پایهگذاری کرد.
از مهمترین دستاوردهای او میتوان به خلق سبک کوبیسم اشاره کرد. همانطور که در بخشی از کتاب دربارهی سبک کوبیسم میخوانیم: «با همکاری دوستش ژرژ براک، کوبیسم را کشف کرد. با قالب جدید هنرش مسیر هنر را در فرانسه، اروپا و سراسر جهان به کلی دگرگون کرد. تاثیر انقلاب کوبیسم فراتر از مرزهای نقاشی رفت. نحوهی نگاه کردن ما را به اشیا به کلی تغییر داد.» بههرحال پیکاسو در دوران زندگی خود حوادث تلخ تاریخی و سیاسی زیادی از جمله جنگ داخلی اسپانیا، ظهور فاشیسم، جنگهای جهانی اول و دوم، رکود اقتصادی بزرگ و حتی خودکشی دوستانش را به چشم دید که تاثیر این حوادث بر آثار هنری او بهوضوح مشخص است.
پابلو پیکاسو سرانجام در سال 1971 میلادی در شهر موژن فرانسه به دلیل حمله قلبی از دنیا رفت. از میان آثار هنری پیکاسو، تابلوی گرانقیمت و ارزشمند «نقاش و مدلش» هماکنون در موزه هنرهای معاصر تهران نگهداری میشود. این تابلو توسط فرح پلهوی خریداری و در سال 1975 به ایران آورده شد تا در موزه به نمایش درآید.