آیا بهراستی مارِ باغ عدن، حوا را به خوردن میوهی ممنوعه فریب داد یا خوردن میوه تنها ناشی از اشتیاق آدمی برای نافرمانی بود؟ آیا تمامی مصیبتها و سیاهیهای امروز، جزای گناه آدم و حواست و یا تاوان گناهِ برادرکشیِ قابیل؟ این سؤالات، پرسشهاییست که لرد بایرون در نمایشنامهی منحصر به فرد خود، «قابیل»، با خوانندگان خود در میان میگذارد؛ این نمایشنامه تحتتأثیر اثر حماسیِ جان میلتون، «بهشت گمشده» در سال ۱۸۲۱، با نام اصلی «قابیل، رازی سربهمهر»، منتشر شد.
نمایشنامهی «قابیل»، شرح سردرگمی و تردید فرزند آدم، قابیل و خشم او از نافرمانی والدینش و یا شاید آنطور که خود میگوید، حماقت آنان در خوردن میوهی دانش پیش از میوهی زندگیست: «درخت زندگی را نادانی پدرم از دسترس ما دور داشت، و مادر شتابکارم میوهی درخت دانش را بسی زود چید، و میوهای که مانده مرگ است!»
شک و تردید قابیل نسبت به خالق متعال و در نهایت یأس او ازین دنیای فانی، منجر به گناهی تلخ و نابخشودنی یعنی کشتن برادر به دست برادر میشود. ابلیس در پدیدار شدن و قوت گرفتن تردیدها و یأسهای قابیل، نقشی کلیدی دارد.
از درخشانترین صحنههای این اثر مکالماتی است که میان ابلیس و قابیل شکل میگیرد، بایرون خوانندهی خود را با دیالوگهایی شاعرانه اما در عینحال تلخ و کوبنده که از زبان ابلیس بازگو میشوند مسحور میکند. او در «قابیل» به ما نشان میدهد، اولین جنایتی که به دست بشر شکل گرفته از سر یأس و ترس از مرگ بوده، و نحوست این گناه تمام نسلهای بعدی را به خود آلوده کرده است، و از تردیدهایی میگوید که عمری به درازای اولین فرزندان آدم دارند، تردیدهایی که تا به امروز انسانها دچار آنها میشوند. خوانندهی امروزی خود را در جای جای این نمایشنامه میبیند و حسد، رنج و خشم قابیل را درک میکند.
این نمایشنامه حتی امروز هم اثری جسور و سنتشکن محسوب میشود و قدرت و جسارت لرد بایرون را به عنوان نویسندهای پیشرو به رخ خوانندهی خود میکشد.
غنای ادبی آثار لرد بایرون بر هیچکس پنهان نیست، حتی مخالفان عقاید جنبههای اخلاقی او نیز، بایرون را همتراز شکسپیر میدانند.
خوانندگان این نمایشنامه در وبسایت amazon، امتیاز ۴.۹ از ۵ را به این اثر دادند، و در وبسایت goodreads، در توصیف این اثر نوشتهاند: «نمایشنامهای فوقالعاده و قابل تأمل با لحنی بینهایت شاعرانه که از زندگی آدم پس از سقوط از بهشت میگوید و سویهی انسانیِ نسل آغازین بشر که مرگ و گناه اصلی را با خود به ارمغان آوردند را به ما نشان میدهد.»
پس از چاپ این نمایشنامه با ترجمهی استادانهی حسین قدسی، این اثر با استقبال بسیار مثبتی از سوی خوانندگان فارسیزبان خود روبرو شد و علاقمندان جهان نمایش را مسحور خود کرد.
لحن شاعرانهی بایرون اعجازی کمنظیر به این اثر بخشیده، سخنان ابلیس و گفتههای قابیل از سرگردانیهایش، مکالماتی تأثیرگذار و تأملبرانگیزند که خوانندهی خود را شیفته و مجذوب میکنند. تلخیِ صادقانهیِ ابلیس در مورد آینده و آیندگان کوبنده و ترسناک است، در صحنهی دوم او از گناه آیندگانی میگوید که وارثان نسل قابیل و آدا هستند:
«ابلیس: خوشا به حال تو!
هم جهانت جوان است و هم خود هنوز جوانتر از آنی که بفهمی!
تو خود را بدکارترین و ناشادترینِ مردمان میپنداری، اینطور نیست؟
قابیل: بدکارترین را نمیدانم اما رنج بسیار بردهام.
ابلیس: ای نخستین فرزندِ نخستین انسان!
هر اندازه اکنون بدکار باشی و گناه کرده باشی
در برابر آنچه بهزودی از تو سر خواهد زد معصومانه و بیگناه مینماید،
و هر اندازه اینک در عذاب باشی،
در برابر عذابی که بهزودی خواهی برد همچون سعادت بهشتیان است.
و باز آن گناه و عذاب،
و حتی دو برابر بیشتر از آن،
در برابر گناه و عذابی که پسرانِ پسرانِ پسرانت ناگزیر مرتکب و متحمل خواهند شد-
فرزندانی که طی سالیان و نسلها شمارشان به فراوانی ذرات خاک خواهد شد
و خود نیز همچنان بر ذرات خاک خواهند افزود.»
جورج گوردون نوئل، بارون بایرون ششم - لرد بایرون - شاعر، نویسنده و از عالیمقامان قرن نوزدهم بریتانیاست. او بیشک یکی از تأثیرگذارترین و کلیدیترین چهرههای جنبش رمانتیک محسوب میشود؛ تأثیر او بر نویسندگان همدورهی خود و آیندگان ورای مرزهای بریتانیا بوده و تمامی اروپا را متأثر از خود کرده است.
لرد بایرون، سالهای ابتدایی کودکی خود را در کنار مادرش، در اَبِردینِ اسکاتلند گذراند. پس از دریافت منسبِ لرد بایرون ششم، به انگلستان بازگشت و تحصیلات خود را در کالجِ ترینیتیِ کمبریج به اتمام رساند. در ۱۹ سالگی اولین اثر خود «ساعات بطالت» را منتشر کرد و سپس به سفری چندین ساله در سرتاسر جهان رهسپار شد که تجربیات آن سالها منتهی به خلق یکی از مشهورترین آثار او «سفر چایلد هرولد» شد.
بایرون نویسندهای پُرشور و برای زمانهی خود نامتعارف بود؛ جسارت او در ابراز احساسات و تفکراتش در نوشتههای هنجارشکنش و اظهارات نقادانهی او در کنار روابط عاشقانهی پُرماجرایش، او را مرکز اتهامات و انتقادات بسیاری در جامعهی محافظهکار آن دوران قرار داد، بهطوریکه سرانجام منجر به طرد او از انگلستان شد.
پس از ترک انگلستان، بایرون رهسپار سفری اُدیسهوار شد و سرانجام در یونان، شهر میسولونگی روح سرکشش آرام گرفت. او در مدت زمان حضور چند ماههاش در این شهر، به سر و سامان دادن و کمک به نیروهای مردمیِ آسیبدیده از محاصرهی ناوگان عثمانی مشغول بود. شوربختانه در پانزدهم فوریه ۱۸۲۴، لرد بایرون تحت حملهی تشنجی قرار گرفت و به اغما رفت و سرانجام در نوزدهم فوریه درگذشت؛ او تنها ۳۶ سال داشت.
اشعار بایرون و نهضت ادبی رمانتیسم که از پایهگذارانش بود، میراث ارزشمندیست که با گذشت دویست سال پس از مرگش همچنان یکی از گنجینههای گرانبهای ادبیات شناخته میشوند.