اریک امانوئل اشمیت را با نمایشنامههای ویژهای که نوشته است میشناسیم. او که به فیلسوف و نویسنده بودن شهرت دارد، به گفتهٔ خودش با تجربهای که در سال 1989 در سفر به صحرای هقار کسب کرده، به نوشتن «شب آتش» روی آورده است. اثری که سفری پرماجرا و تاثیرگذار را خلق کرده است. شب آتش اشمیت، چونان دیگر آثارش با فضایی طنزآمیز، موقعیتی جذاب و خواندنی، تجربهای ماندگار را از وضعیت انسان امروز پدید میآورد.
درونمایهٔ این اثر سفر است. سفری که نهتنها پیرامون انسان را به چالش میکشد؛ بلکه پُلی است برای سفر به جهان درون، واکاوی و شناخت عمیق خویشتن که چونان کشف و مشاهده، با تجربه در سفر پدید میآید. شب آتش روایت سفری عمیق و تاثیرگذار است که در یاد مخاطب باقی میماند.
اشمیت خوانندگان بسیاری در سراسر دنیا دارد. این اثر او که درونمایهای ویژه دارد، برای علاقمندان به آثارش در جایگاه بالاتری مینشیند. یکی از مخاطبین او نوشته است: «کتابی بینظیر از یک نویسندهٔ بینظیر. گلچینی از نظراتی را نوشته است که دربارهٔ خدا شنیده و خوانده بودم که در انتها بدون هیچگونه جهتگیریای خواننده را با انتخابهایش تنها میگذارد.»
یکی دیگر از خوانندگان این کتاب نیز دربارهاش نوشته است: «۱۳ سالی از زمان آشنا شدن با این نویسنده خوشفکر میگذرد و متاسفم که زودتر این کتاب را نخواندم. پیشنهاد میکنم داستانها و نمایشنامههای ایشان را بخوانید؛ از جمله: خرده جنایتهای زن و شوهری، نوای اسرارآمیز، عشق لرزه، اسکار و خانم صورتی، زمانی که یک اثر هنری بودم و... . همگی فوقالعادهاند.»
این اثر اشمیت که مانند مسیری از شهود و مکاشفه است، لحظاتی ماندگار را به تصویر کشیده که مخاطب را بیوقفه دنبال خود میکشد. در پارهای از کتاب میخوانیم: «آشپزخانه و یک اتاق نشیمن مشترک برای همه اهل خانه. حتی حداقلهای زندگی را اینجا نمیشد دید. اتاق کوچکتر دیده نمیشد؛ زیرا جایی که همسر و دختران موسی غذا را آماده میکردند با پردهای از جنس کتان پوشانده شده بود. شب را در همین سلولمانندِ خالی گذراندم. اتاقی با تمیزی خارقالعاده که هر شب، اتاق خواب همهی خانواده بود. علیرغم نبودن مبلمان و خردهریزها و عکسهای روی دیوار، سالاد کوسکوس۶ با گوشت و سبزیجاتی که مثل جواهرات روی بالش بلغور آرمیده بودند، رنگارنگ، براق و دلنشین به نظر میآمد. و اما چای نعنا... عالی بود و بیشتر از نوشیدنی اعلای بورگنی روی من تأثیر گذاشت؛ شیرین، معطر با مشک و انواع ادویهها، نمایشی از طعمها در دهانم، گاه عجیبوغریب، گاه آشنا، گاه وحشی و گاه آرامبخش؛ بهگونهای که سر را به دَوران میانداخت. بیرون از خانه شب روی شهر سایه انداخته و همزمان دمای هوا کم و کمتر شده بود. طی بیست دقیقه، آسمان شفق، رنگ ارغوانیاش را تبدیل به نفسی عمیق کرد که دشت را حتی بدون چمن و بوته تازه میکرد. آنگاه سیاهی برندهٔ این مبارزه بود؛ سیاهی که بهطور قطع حتی فریاد باد را در حلقوم خفه میکرد. پرتو یک چراغ روغنی که به صورتهای ما نوری مثل مایعی طلایی میپاشید، گفتوگوی ما را بهآسانی جاری میکرد. جرارد کارگردان فیلم و من که سناریست او بودم، نشسته روی زمین، میزبانمان را سؤالپیچ کرده بودیم و او به هرکدام از ما با صدای مبهمش که طنین آن، طعم میوهٔ تازه داشت، جواب میداد. بیش از گفتوگوی بینمان، دستهای طوارقی او بود که من را مجذوب کرد. دستانی کشیده و مرموز، انگشتان ظریفی که مثل پاهای عنکبوت در کف دستش آرام گرفته بودند. این دستها مرتب بهسمت ما میچرخیدند، به ما غذا تعارف میکردند یا توضیح میدادند و من خیلی زود به این دستهای غریبه اعتماد کردم. داشتیم دربارهی زندگی مرد طوارقی صحبت میکردیم. موسی اگرچه خانهای در تمنراست داشت، مثل عشایر بود که نه ماه سال را در صحرا روزگار میگذراند.»
در جایی دیگر از این اثر ماندگار، میان وهم و رویا چنین میخوانیم: «من هرگز بهتمامی از خواب بیدار نمیشوم، بخشهایی از وجودم در خواب گرفتار میماند. مغزم راکد میشود، خیس میخورد و دیگر نمیداند کجاست. اعضای بدنم بهسختی حرکت میکنند. واژهها از خاطرم پاک میشوند، خاطرههایم نیز همینطور. حتی گاهی نامم نیز از من میگریزد. هر صبح همچون جسدی که در ساحل دریایی جزر گرفته به گل مینشیند، از دل شب سر برمیآورم. مدتی نامعلوم در این صورت خالی میمانم، ضمیری که بر بودن بیمحتوای خود اذعان دارد. سپس هویت کند و تقریباً رخوت زدهام با آهنگ خود بازمیگردد، آهنگی که به رطوبتی میماند که بر روی کاغذ جوهر خشک کن پخش میشود و آنگاه زمانی درمییابم که سرانجام، خویشتن خویش شدهام.»
اریک امانوئل اشمیت در 1960 در لیون فرانسه به دنیا آمد. او تا مقطع دکترای فلسفه در دانشگاه سوربن تحصیل کرد. تعداد بسیاری از آثار این نویسندهٔ فیلسوف به فارسی ترجمه شده و آثار نمایشیاش نیز در میان علاقمندان به خواندن نمایشنامه بسیار محبوب و پرفروش بوده است.
از میان آنها میتوانیم به «مهمانسرای دو دنیا»، «نوای اسرارآمیز»، «خیانت انیشتین» و «عشقلرزه» اشاره کنیم. اشمیت جایزهٔ هوبرت نیس را از سوی آکادمی سلطنتی بلژیک دریافت کرده است.