کتاب «در شب همه خونها سیاه است» نام دومین و مشهورترین رمان نوشته شده توسط «دیوید دیوپ» است که برای اولینبار، در سال 2018 منتشر شد. «در شب همه خونها سیاه است» یکی از بهترین نمونه رمانهای دلهرهآور در ژانرهای تاریخی و ضدجنگ چند سال اخیر است که بهمحض انتشار، مورد استقبال گستردۀ مخاطبین قرار گرفت و جوایز «بوکر 2021»، «کتاب لسآنجلس تایمز 2020» و «گنکور برای کودکان 2018» را درو کرد.
«در شب همه خونها سیاه است» روایتی است از زشتیهای هولناک و ضدانسانیِ یک جنگ انسانی. روایتی است از جنگ جهانی اول و دو دوست و برادر ناتنی به نامهای «آلفا اندیایه» و «مادمبا دیوپ». این دو دوست نزدیکتر از برادر، بهعنوان دو تفنگچیِ سِنگالی در ارتش استعماری فرانسه در جنگ جهانی اول خدمت میکنند. اما همه چیز از یک شوخی بیمورد در حین جنگی سهمگین شروع میشود؛ شوخی که موجب میشود مادمبا برای نشان دادن شهامت خود به اندیایه، دل به کارزار جنگ زده و بر اثر جراحات بسیار، دل و رودهاش پخش زمین شود! این اتفاق ناگوار و مرگ دلخراش مادمبا تاثیری ویرانکننده بر اندیایه میگذارد و از او یک «قصابِ سربازان آلمانی» میسازد...
چند توصیف کوتاه از روزنامهها و مجلههای معتبر دنیا راجعبه رمان حاضر را با هم بخوانیم:
«رمانی تحسینبرانگیز در زمینۀ «حسابرسی به تاریخ استعمار در ادبیات فرانسه»» - نیویورکتایمز
«از پا درآورنده و شاعرانه» -گاردین
«داستانی از واژگونی و براندازی و دارای کیفیت ادبیِ انکارناشدنی» - لوموند
این نظر هیجانانگیز توسط یکی از کاربران سایت گودریدز ثبت شده است که حال و هوای بخشی از متن رمان را در بردارد. خواندن آن را از دست ندهید:
«خدا شاهد است که این یکی از وحشتناکترین کتابهایی بود که خواندهام. بین دادن کمترین امتیاز به این کتاب و رها کردن آن در میان خشونت، دل و روده بیرون ریخته و دستهای قطع شده، و دادن امتیاز کامل به قلم نویسنده و باورپذیری انکارناپذیر داستان ماندهام! اما خدا شاهد است که اصلا فکر نمیکردم کتابی شبیه به «خانه» از «تونی موریسون» بخوانم. قسم میخورم چیزی را که احساس میکنم واقعی نیست...»
در سایت گودریدز نظری توصیفی و موشکافانه از «در شب همه خونها سیاه است» به چشم میخورد:
«داستان خیلی جذاب و تازهای دارد. این رمان از جنون انسان در شرایط سخت و دگرگونی ناگهانی روحیات یک نفر تحت شرایط پیچیده و ناگواره جنگ حرف میزند. از مرگ سیاهپوستانِ تحتِ استعمار فرانسه در جنگ و موشکافی روابط بین انسانها. و اینکه چقدر زود میشود از یک قهرمان به چهرهای چنین ترسناک تبدیل شد.»
سرگذشتِ جنونآمیزِ «اندیایه» با چنین توصیفات نفسگیری آغاز میشود:
«آه! «مادمبا دیوپ»؛ رفیق از برادر نزدیکترم، خیلی طول کشید که بمیرد. وضع، خیلی خیلی سخت شده بود، تمام نمیشد. از سپیدهدم تا عصر، دل و رودهاش در معرض هوا بود، امعاء و احشایش بیرون ریخته بود، مثل گوسفندی که بطور معمول پس از قربانی شدن، قطعهقطعه، میشود. هنوز «مادمبا» نمرده بود و فقط اعضای درونش بیرون ریخته بود. دیگران در شکاف زخمهایی که درون زمین بود و به آن سنگر میگفتیم پنهان شده بودند، من پیش «مادمبا» بودم، کنارش دراز کشیده بودم، دست راستم در دست چپش بود، به آسمان سرد آبی که با گلوله از هر طرف شیار شیار میشد مینگریستم. «مادمبا» سه دفعه از من خواست راحتش کنم. هر سه بار تقاضایش را رد کردم. این قبل از آن دفعه بود، قبل از آن که به خود اجازه دهم به چیزی که میخواستم فکر کنم. اگر پس از آن دفعه، آنچه که امروز هستم میبودم، باید همان دفعه اول که به من التماس کرد او را میکشتم، سرش را به طرفم برگردانده بود، دست چپش در دست راستم بود.»
برخی از مخاطبین رمان این بخش را، یکی از تاثیرگذارترین پاراگرافهای کتاب میدانند:
«به من نگفتند که در میدانهای جنگ نیازی به آدمهای دیوونه ندارند. به خداوندی خدا ، دیوانهها از هیچ چیز نمیترسند. سایرین، سربازهای سفید پوست یا سیاه پوست، فقط ادای دیوانهها را در میآورند، صحنههای مضحک جنونآمیز به راه میاندازند تا بتوانند راحتتر خودشان را زیر گلولههای دشمن رو به رو بیندازند. این رفتار به آنها اجازه میدهد بیآنکه زیادی بترسند، به استقبال مرگ بشتابند...»
جملات هولناک زیر توصیفی از سوی راوی و قهرمان داستان از شروع یک حمله و سوتِ آغاز آن است:
«وقتی فرمانده آرمان سوت حمله میزند و میداند که تقریباً هیچکس شانسی ندارد که زنده به سنگرش برگردد، آدم باید پاک دیوانه باشد که از دستوراتش اطاعت کند. به خداوندی خدا، آدم باید دیوانه باشد که مثل وحشیها عربدهکشان از دل زمین بیرون بزند. گلولههای دشمن روبهرو که همچون دانههای دشت از آسمان فلزی بر سرمان میریزند، ترسی از این عربدهها ندارند، ترسی از عبور از میان سرها و گوشت بدنها ندارند، ترسی از شکستن استخوانها و خاتمه دادن به زندگیها ندارند.»
«دیوید دیوپ» نویسنده و پژوهشگر فرانسوی است. تخصص دانشگاهیِ او در زمینۀ ادبیات و تاریخ «آفریقای قرن 18ام» است و تسلط بالای او در این زمینه، موجب خلق رمان «در شب همه خونها سیاه است» شد. متاسفانه تاکنون از این نویسنده کتاب دیگری به فارسی ترجمه نشده است.