جستجوی شما نتیجه‌ای نداشت.

بسته به جونم

قیمت:
450,000 تومان
مشخصات کتاب بسته به جونم
کشور مبدا
تعداد صفحات
800 صفحه
شابک
9786001182594
سال خلق اثر
1397
سال انتشار
1397
قطع
رقعی
جلد
نرم
نوبت چاپ
5
این کتاب در یک نگاه

داستان‌های پر از ماجراجویی در بستری عاشقانه همیشه طرفداران بسیاری داشته و دارد. «بسته به جونم» نوشته‌ی عاطفه منجزی با دقت بسیار و جزئیاتی جذاب داستان پرهیجانی را از زندگی مردی که قصد کرده ازدواج کند و زندگی آرامی را آغاز کند، روایت کرده است. «بسته به جونم» قصه‌ی حادثه‌ای عجیب است که در شب عروسی معین رخ می‌دهد.


بیشتر بخوانید
خلاصه کتاب بسته به جونم

این رمان ایرانی جذاب درباره‌ی گذشته‌ و داستانی از دل سال‌های قبل زندگی شخصیت اصلی داستان است. معین آن هنگام که کنار همسرش در مراسم عروسی نشسته است، دختری به میان جشن آمده و ناگهان اذعان می‌کند که پدرش معین است، همین موضوع باعث می‌شود آن شب و زندگی معین بسطامی به طور کل تغییر کند و او در مسیر ماجراجویی زندگی‌ گذشته‌اش قرار بگیرد.

نظر خوانندگان در سراسر دنیا درباره کتاب بسته به جونم چیست؟

عموم کسانی که به رمان‌های عاشقانه‌ی ایرانی علاقه دارند در مورد این اثر مثبت نوشته‌اند. برگ برنده‌ی آن را پرداختن دقیق به جزئیات و شرح تصویری لحظات مختلف معرفی کرده‌اند، یکی از خوانندگان این اثر خانم منجزی نوشته است: «خیلی قشنگ و به جاست، داستان راجع به پسری به اسم معین است که بر اثر اتفاقی از کینه‌ای قدیمی یک دختر وارد زندگی‌اش می‌شود. ولی اشتباه آمده و باید جای دیگری به دنبال تسکین دردش می‌رفته که خدا این در را برایش باز کرده است. من این کتاب را خیلی دوست داشتم و به‌ نظرم همه چیز آن به جاست. یعنی نه لوس است نه اضافه گویی زیادی دارد و خیلی خوب نوشته شده، پیشنهادش می‌کنم.»

بعضی دیگر از خوانندگان این اثر نیز به توضیحات طولانی و پرداختن به جزئیات نگاهی انتقادی داشته‌اند، اما هم‌چنان روایت اصلی قصه را جذاب دانسته و دیگران را به مطالعه‌ی «بسته به جونم» تشویق کرده‌اند. یکی از خوانندگان این رمان نوشته است: «قلم روان و دلنشین خانم منجزی، در کنار داستانی جذاب و هیجان انگیز. داستان تعلیق خوبی داشت و خیلی کم قابل حدس زدن بود اما بنظرم کمی اطناب داشت و خودگویی‌های شخصیت‌ها بعضی جاها زیاد و حوصله سربر می‌شد.»

جملاتی از کتاب که شاید انگیزه خواندن باشند

در قسمت‌هایی از این رمان که پرداختن دقیق به درونیات شخصیت‌ اصلی را نشان می‌دهد می‌خوانیم: «با هیچ مسکنی این درد لعنتی نداشتنش، آروم نمی‌شه... دیر فهمیدم حضورش اعتیاد آوره! هروئین، گرد بی‌بوییه، این دختر خوش عطر و بو بود... هنوزم هست! هر جا که باشه... بوی نسکافه و دارچینی توی فضای دور و برش پخش می‌شه که هیچ وقت در مقابلش مقاومتی نداشتم! اون گرد لعنتی؛ سفید و تلخ و بد طعمه و شیره‌ی جون رو می‌کشه... ولی اون ورپریده‌ای که می‌گی، معجون شفابخشِ گوشت شیرینیه، طعم عسل... عسلی که شیره‌ی جونت می‌شه! تو بگو... بگو این دو تا چه وجه شباهتی به هم داشتن که بفهمم دارم معتاد می‌شم، هان؟!»

در جایی دیگر از این اثر عاطفه منجزی علاوه بر مفاهیم فرهنگی نیز، تاثیر آنها در زندگی شخصی افراد را در روند قصه مشاهده می‌کنیم: «اسفند و اسفندونه، اسفند سی‌و‌سه‌دونه، قضا به دور، بلا به دور، به حق این صاحب نور، مرغ زمین، مرغ هوا، جن و پری، آدمیزاد، بترکه چشم حسود، بترکه چشم بخیل... به حق شاه مردان؛ درد و بلا بگردان! بلور، منقل را برای بار آخر دور سر مرد جوان گرداند و تا جایی که نفس داشت، دودش را فوت کرد توی صورت او و ته مانده‌ی دودها را هم با پر دستش به سویش روان کرد، مبادا ذره‌ای دود مفید اسپندش به اسراف هدر شود. از میان هاله‌ی دودی که صورت معین را گرفته بود، لبخندش محو و دور به نظر می‌رسید. تکانی خورد، دستی به جیب بغل کتش برد و با احتیاطی که همیشه موقع انعام دادن به بلور گریبانش را می‌چسبید، مبادا غرور زن مهربان را بشکند، آهسته تذکر داد: _ فقط چون دستم سبکه، وگرنه مقابل محبتای مادرانه‌ت هیچ ارزشی نداره مامان بلور! و اسکناس درشتی از جیب بغل کتش در آورد و میان انگشت‌های کار کرده و زمخت بلور جا داد، سری در مقابلش خم کرد و گفت: _ هرچند باید می‌ذاشتی از مجلس بر می‌گشتم بعدا این‌طور جشن دود برام می‌گرفتی... جای این همه دود و دمی که راه انداختی، دعای خیرت رو از من دریغ نکن! غروب جمعه ست، دعا مستقیم می‌ره به عرش خدا! باشه؟ بلور، بی‌معطلی منقل طلایی اسفند را که هنوز اندک دودی از آن متصاعد بود، گوشه‌ی کنسول مقابل در گذاشت. قرآنی را که از قبل گوشه‌ی دیگر کنسول آماده گذاشته بود، با ذوق و شوق برداشت، در آپارتمان جمع‌وجور معین را برایش باز کرد و طلبکارانه گفت: _ پس چی که حالا باید اسفند دود کنم؟! می‌ترسم از تنگ‌نظری بخیل و حسود شادومادمون چشم بخوره! منم بعد رفتنت، در رو قفل می‌کنم و راهی خونه‌م می‌شم... امروز که رفتنت با خودته و برگشتنت با خداست، اما گمون نکنم دیگه رویا خانم بذاره ما حتی رنگ شادوماد رو ببینیم! بیا برو مادر... دست خدا روی سرت که بالاتر از دستش دستی نیست!»

درباره نویسنده کتاب بسته به جونم

عاطفه منجزی در سال 1345 به دنیا آمد، از او رمان‌های زیادی به چاپ رسیده است که می‌توان به «زر پران»، «سکه‌ی شانس»، «سبز بخت» و «یواشکی» اشاره کرد. این نویسنده هم‌اکنون در رشته‌ی روزنامه‌نگاری نیز در حال تحصیل است.

دیدگاه‌های کاربران درباره‌ی کتاب «بسته به جونم»
0 دیدگاه
0
(0 رای)
امتیاز شما به این کتاب:
دیدگاه خود را بنویسید:
ثبت دیدگاه
کتاب‌های پیشنهادی کتاب‌های پیشنهادی
عضویت در خبرنامه‌ی بوک‌لند
برای اطلاع از تخفیف‌ها، فروش‌های ویژه و پیشنهادها، در خبرنامه‌ی ما عضو شوید.