جستجوی شما نتیجه‌ای نداشت.

اسپرسو/ 3 جلدی

قیمت:
1,100,000 تومان
مشخصات کتاب اسپرسو/ 3 جلدی
کشور مبدا
تعداد صفحات
1864 صفحه
شابک
9786222600464
سال خلق اثر
1400
سال انتشار
1400
قطع
رقعی
جلد
نرم
نوبت چاپ
13
این کتاب در یک نگاه

کتاب «اسپرسو» یک رمان سه جلدی است که توسط هما پوراصفهانی نوشته شده و انتشارات سخن در سال ۱۴۰۰ آن را به چاپ رسانده است. این کتاب مجموعا دارای ۱۸۶۴ صفحه است و در قطع رقعی به چاپ رسیده است. «اسپرسو» نام یک ماموریت است. یک ماموریت بسیار محرمانه و مرموز که تا اکنون سه سرگرد مسئول این عملیات بودند که هر سه آن‌ها به‌طرز عجیبی، ناپدید شدند و عجیب‌تر آن‌که به جای آن‌ها تنها دو شاخه گل ارکیده باقی مانده است.


بیشتر بخوانید
خلاصه کتاب اسپرسو/ 3 جلدی

 بالاخره شخصی به نام سرگرد فرزام عظیمی مسئولیت این عملیات را برعهده می‌گیرد تا شاید گره از آن باز شود. او از پنج نفر از دوستان صمیمی و نزدیک خودش کمک می‌خواهد تا در حل این پرونده‌ی مرموز او را همراهی کنند. یکی از آن‌ها دکتر آرتان تهرانی است که به عنوان روانشناس و مشاور به این گروه ملحق می‌شود. این رمان بلند یک داستان جنایی و مخوف است که با توجه به تعلیق‌هایی که دارد، قطعا شما را تا آخرین لحظه جذب خواهد.

نظر خوانندگان درباره کتاب اسپرسو چیست؟

ستاره در مورد این کتاب و مطالعه‌اش می‌گوید: «داستان بسیار روان روایت می‌شود. شخصیت‌ها قابل لمس و باور هستند و به‌راحتی می‌توان با آن‌ها همذات‌پنداری کرد. حجم زیاد کتاب که سه جلد است، کمی خواندن را سخت می‌کند. ولی این قول را به شما می‌دهم که با شروع کتاب، آن‌قدر غرق در آن خواهید شد که تمام کردن این داستان، یکی از واجبات زندگی‌تان خواهد شد. این داستان جنایی، به‌قدری زیبا روایت شده است که واقعا با فاصله‌ی زیادی نسبت به رمان‌های ایرانی قرار گرفته است و یک سروگردن از دیگر کتاب‌های این حیطه بالاتر است.»

جملاتی از کتاب که شاید انگیزه‌ی خواندن باشند

پاراگرافی که کتاب «اسپرسو» با آن آغاز می‌شود را در زیر می‌خوانیم: «خسته و کوفته از کلاس برگشت و همین که داخل خانه شد مشغول درآوردن لباس‌هایش شد. دلش یک‌ دوش آب گرم دلچسب می‌خواست. گاهی حس می‌کرد به‌طور کل از دنیا و آدمیانش دور شده. خسته بود از هر اتفاقی که اطرافش می‌افتاد. دلش می‌خواست غاری پیدا کند و برای مدتی طولانی درون آن بخزد و بیرون هم نیاید. دلش خیلی تنگ بود! برای خیلی‌هایی که دیگر نبودند. دیگر آن‌ها را نداشت. بعضی بودند و می‌خواستند نباشند و بعضی نبودند و می‌خواستند باشند. صدای هوهوی باد که پشت پنجره می‌پیچید بیشتر کلافه‌اش می‌کرد. خواست راه بیفتد سمت حمام که چشمش به چراغ چشمک‌زن تلفن افتاد. دکمه پیغام ضبط شده تلفن را زد و راهی آشپزخانه کوچک و مختصرش شد. همین‌طور که دستش را دراز کرده بود تا در یخچال را باز کند و بطری نوشیدنی‌اش را بردارد، با شنیدن صدای درمانده او درجا خشکش زد.»

پاراگرافی از کتاب را که به توصیف حالت‌های یکی از شخصیت‌های اصلی کتاب می‌پردازد را در ادامه می‌خوانیم: «نور اتاق کم بود. فقط یک تک لامپ با نور زردرنگ وسط اتاق آویزان شده و تمامی مهتابی‌ها خاموش شده بودند. هوای گرفته و ابری خارج از اتاق به دلگیری فضا دامن می‌زد. دستش را روی میز گذاشته و با انگشتان بلندش روی میزچوبی ریتم گرفته بود. همه اعضا در سکوت به انگشتان بلند او خیره مانده بودند. هر چند ثانیه یک‌بار انگشتانش متوقف می‌شدند و بعد از چند ثانیه دوباره ریتم را از سر می‌گرفتند. با تقه‌ای که بر در اتاق خورد، هر چهار مرد سرشان را به سمت در چرخاندند. انگشتانش را از تن چوبی میز جدا کرد و کلافه سرش را میان انگشتانش به اسارت گرفت. با صدای مصمم فرزام در اتاق باز شد.
_ بفرمایید...
همان‌طور سر به زیر به تن چوبی میز خیره مانده بود. شخص تازه وارد محکم سلام کرد و پا به درون اتاق گذاشت. همه اعضا مشغول سلام و احوال‌پرسی با او شده بودند. فقط او بود که دلش می‌خواست از جا برخیزد و اتاق را ترک کند! اصلا حال و حوصله سلام و احوال‌پرسی با کسی را نداشت. با صدای فرزام از جا پرید:
_ جناب؟
مجبور بود سرش را بالا بیاورد و به شخص تازه‌وارد سلام بکند. با بی‌میلی سرش را از اسارت انگشتانش خارج کرد و آهسته سرش را بالا گرفت و با چشمانی که بی‌تحمل از همان نور اندک اتاق ریز شده بودند، نگاهی به قامت بلند شخص تازه‌وارد انداخت و بی حس‌وحال گفت:
_ سلام.»

پاراگرافی از کتاب را که به‌زیبایی و مهارت خاصی یکی از صحنه‌های داستان را روایت می‌کند در زیر می‌خوانیم: «صدای قژقژ تاب زنگ‌زده در کل ساختمان می‌پیچید. باد بی‌رحمانه قصد جان اعصاب او را کرده و هوهوکنان در دل همه‌ی وسایل قدیمی آشوب به پا کرده بود. دستش را نگاه کرد. می‌لرزید! تمام انگشتان دستش با ریتمی ناموزون می‌لرزیدند. گلویش از شدت فریادهای بدون فریادرسش به خس‌خس افتاده بود. چشمانش را با درد بست. صدای باد هزاران بار گوش‌نوازتر از صداهایی بود که تا دقایقی قبل می‌شنید. همچنان بی‌تاب مشت کوبیدن به در و دیوار بود. بی‌تاب فریاد کشیدن. بی‌تاب خالی ‌کردن یک گلوله در مغز هر کسی که او را به اینجا...»

درباره‌ی نویسنده کتاب اسپرسو

هما پوراصفهانی یکی از رمان‌نویسان باسابقه و مطرح ایران است که در سال ۱۳۶۹ در شهر اصفهان متولد شده است. او دارای مدرک کارشناسی ارشد روانشناسی است و از سن بسیار پایین یعنی از ده سالگی نوشتن را آغاز کرده است. او در مورد استعدادش در نویسندگی می‌گوید: من در ابتدا فکر می‌کردم همه می‌توانند بنویسند چون نوشتن برای من کار آسانی بود، اما بعدها متوجه شدم خیلی افراد حتی در نوشتن یک انشای نیز ناتوان هستند. از دیگر کتاب‌های این نویسنده‌ی مطرح می‌توان به کتاب‌های «سجاده و صلیب»، «سیگار شکلاتی» و «ذهن خالی» اشاره کرد.

دیدگاه‌های کاربران درباره‌ی کتاب «اسپرسو/ 3 جلدی»
0 دیدگاه
0
(0 رای)
امتیاز شما به این کتاب:
دیدگاه خود را بنویسید:
ثبت دیدگاه
کتاب‌های پیشنهادی کتاب‌های پیشنهادی
عضویت در خبرنامه‌ی بوک‌لند
برای اطلاع از تخفیف‌ها، فروش‌های ویژه و پیشنهادها، در خبرنامه‌ی ما عضو شوید.