این کتاب در یک نگاه
گرامافون قدیمی آقا که سوغات هوشنگ از فرنگ بود، بعد از مرگش با چند صفحه آن هم به زبان خارجی، شده بود سرگرمی من و خانومجان.
فقط یک صفحه وطنی داشتیم که همایون از تهران آورده بود و روی سطح قرمزش، نوشته بود «ملوک خانم».
آقا هر بار سر کیف بود، چای و قطاب میخورد و به صدای ملوک خانوم گوش میکرد.
خانومجان بی اذن آقا گرام را روشن نمیکرد اما هر وقت ملوک خانوم میخواند «مرغ سحر ناله سر کن، داغ مرا تازهتر کن» از شوق صدای قمر یا شاید داغ دلی که تازه میشد، با موسیقی آرام به سرش تاب میداد.
بعد مرگ آقام، چه همراه ملوکخانوم، چه اوقات بیکاری، مثل قمر و حتی خوشالحانتر از او، میخواند: «این قفس چون دلم تنگ و تار است» و چشمش تر میشد.