جستجوی شما نتیجه‌ای نداشت.

همنوایی شبانه ارکستر چوبها

قیمت:
135,000 تومان
مشخصات کتاب همنوایی شبانه ارکستر چوبها
جوایز
کشور مبدا
تعداد صفحات
207 صفحه
شابک
9789644482779
سال خلق اثر
1370
سال انتشار
1370
قطع
رقعی
جلد
نرم
نوبت چاپ
19
این کتاب در یک نگاه

رمان همنوایی شبانه‌ ارکستر چوب‌ها یکی از برجسته‌ترین آثار داستانی معاصر است. رضا قاسمی این کتاب را در سال  ۱۹۹۱ در آمریکا نوشته و نشر نیلوفر آن را در ایران به چاپ رسانده است. این اثر توانسته افتخارات و جوایز زیادی را به خود اختصاص دهد. جایزه‌ی بهترین رمان اول سال جایزه‌ی هوشنگ گلشیری، و بهترین رمان سال ۱۳۸۰ منتقدین مطبوعات و رمان تحسین‌شده‌ی مهرگان ادب به رضا قاسمی برای کتاب همنوایی شبانه ارکستر چوب‌ها از جمله این جوایز هستند.


بیشتر بخوانید
خلاصه کتاب همنوایی شبانه ارکستر چوبها

یدالله که به فرانسه مهاجرت کرده، زیر شیروانی طبقه‌ی ششم یک ساختمان زندگی می‌کند. اهالی این ساختمان اکثراً ایرانی هستند. ماجرا از جایی آغاز می‌شود که پروفت، ایرانی دیگری که ادعای پیامبری دارد، به ساختمان اسباب‌کشی می‌کند. پروفت به دوستش سید الکساندر با چاقو حمله می‌کند و این موضوع باعث می‌شود یدالله کم کم احساس خطر کند. یدالله که در سال‌های قبل رمانی به نام «ه‌نوایی شبانه‌ ارکستر چوب‌ها» نوشته، کم کم در رمان خود غرق شده و مرز میان واقعیت و خیال را در هم می‌آمیزد و جهانی مالیخولیایی برای خود ایجاد می‌کند.

در این اثر مضامینی همچون غربت، دوری، تبعید و رنج به تصویر کشیده می‌شوند. سبک سیال ذهن از دیگر ویژگی‌هایی است که به جذابیت داستان افزوده است. رضا قاسمی، خودخواسته و به قصد، کتاب را با ساختاری آشفته به پیش می‌برد و البته این موضوع از نکات قوت آن است.

نظر خوانندگان درباره کتاب همنوایی شبانه ارکستر چوب‌ها چیست؟

مهسا درباره‌ی کتاب چنین نوشته است: «این اثر از همان ابتدا مرا به خود جذب کرد. بسیار خوش‌آغاز بود، به زیبایی ادامه پیدا کرد و به طرز فوق‌العاده‌ای تمام شد. نثر کتاب بسیار ساده و صمیمی است و شما از خواندن آن خسته نخواهید شد. گفتگوی میان شخصیت‌ها کوتاه، پرکشش‌ و آسان‌فهم است و بخش عمده‌ای از زیبایی کتاب مربوط از همین دیالوگ‌ها نشات می‌گیرد. نویسنده به شدت دغدغه‌ی انتقال معنا دارد و به زیبایی و با ظرافت، به مسائلی همچون چالش‌های انقلاب، تبعید، مهاجرت، پارانویا و... می‌پردازد.»

پریسا در یکی از سایت‌های ارزیابی کتاب نظر خود را این‌طور بیان کرده است: «من قلم رضا قاسمی را ستایش می‌کنم. یک حس تشویش پیوسته، ناشی از جو و فضای داستان، همواه موقع خواندن کتاب همراه من بود. شخصیت اصلی داستان به شیوه‌ای معرفی می‌شود که ممکن نیست با آن همزاد‌پنداری نکنید. درست است که همه‌ی ما از کشورمان مهاجرت نکرده‌ایم، یا دغدغه‌هایی مشابه قهرمان کتاب را نداریم، اما شخصیت‌پردازی بسیار قوی است و داستان به قدری جذاب پیش برده می‌شود که بی‌اختیار هر خواننده‌ای به فکر فرو می‌رود. به نحوی که مشکلات و نگرانی‌های شخصیت اصلی، به نگرانی‌های خودمان تبدیل می‌شود. یک ویژگی جالب دیگر افت و خیزهای هر فصل است. یکی از جذاب‌ترین قسمت‌ها برای من، زمانی بود که شخصیت اصلی به توصیف عنوان کتاب می‌پرداخت. خواندن این اثر را به هر کسی که پیام مرا می‌بیند، پیشنهاد می‌دهم.»

نیما عضدی نظر خود را این‌طور بیان می‌کند: «این اثر بسیار عجیب و در عین حال دوست‌داشتنی بود. از همان ابتدا من را به فکر وادار کرد. هر چقدر بیشتر خواندم، معمای کتاب برایم بیشتر آشکار شد. باید سطر به سطر کتاب را درک کرد و آن را بسیار با تمرکز خواند. وقتی رمان را خواندم، احساس می‌کردم در فضای ذهنی نویسنده محصور شدم. رضا قاسمی ماهرانه ما را در داستان غرق می‌کند و باعث می‌شود با شخصیت اصلی احساس هم‌دلی کنیم.»

جملاتی از کتاب که شاید انگیزه خواندن باشند

در قسمتی از کتاب همنوایی شبانه‌ ارکستر چوب‌ها می‌خوانیم: «هیچ صیادی، به‌وقت شکار، حضورِخود را اعلام نمی‌کند. آن‌قدر به مرگ‌های متوالی، در فواصل منظم دم و بازدم، تن می‌دهد تا قربانی در ذره ذره‌ی هوای اطرافش بوی نیستی او را استشمام کند. خوب که رگ‌هایش از لذت آسودگی کرخت شد، وقت فرود آوردن ضربه است. و من که شکاری بودم که از بد حادثه به قوانین تخطی‌ناپذیر صید آگاه است، حالا، سکوت و نیستی شکارچی فقط می‌توانست مضطربم کند. می‌مُردم بی‌آن که، دست کم، دم پیش از مرگ، رگ‌هایم از لذت آسودگی کرخت شود. چه زور سهمگینی! و چه شبی از آن سهماگین‌تر!»

در قسمتی دیگر این جملات را می‌خوانیم: «نه در مقابل آیینه نبودم. یعنی ممکن است این همان تصویر گم‌شده‌ی چهارده سالگی‌ام باشد؟ یک آن حس کردم دچار جنون شده‌ام. مگر مرز میان جنون و هوشیاری، برای شخص مجنون، مرز مشخصی است؟ همه‌ی آنانی که تعادل روانی‌شان به هم خورده است پای در مسیری می‌نهند که انتهایش را جنون می‌نامند. اما این انتها کجاست؟ بی‌شک بعضی‌ها پس از اندکی پیشروی در این مسیر متوقف می‌شوند و، اگر شرایط مناسبی باشد، کم کم راه رفته را برمی‌گردند. اما این انتها، این مرز میان هشیاری و جنون، که تا از آن برنگذشته‌ایم پیدا نیست، اگر پیموده شد آیا به آن واقف خواهیم بود؟ طبعا برای دیگران مسئله روشن است. اما، برای خودمان چطور؟ ندیده‌اید دیوانگانی را که به شما هشدار می‌دهند که دیوانه نیستند و شما، همه‌ی شما نظارگان، به او خندیده‌اید؟ پس ممکن است من هم از این مرز، از این انتها، بر گذشته باشم و ندانم؟ درست است که اگر پرونده‌ی مرا جلوی روان‌پزشکی می‌گذاشتند، به صرف وجود همان سه بیماری کذایی، یعنی «وقفه های زمانی»، «خودویرانگری» و «بیماری آینه»، خودش را طوری جمع و جور می‌کرد که انگار با مورد بسیار حادی روبه‌روست؛ ولی، با این همه، کسی هنوز دیوانه‌ام نخوانده بود. اما حالا چه؟ حالا که ضربه‌ای به در خورده بود و همین که در را باز کرده بودم خودم را با کسی مقابل می‌دیدم که شبیه من بود. شبیه آخرین تصویری که در آینه دیده بودم.»

«حالا، وقتی به لیستِ دور و درازِ کشورهایی فکر می‌کردم که سال‌هاست، و در برخی موارد قرن‌هاست برای استقلال می‌جنگند، می‌فهمیدم چرا از دست دادن استقلال این‌قدر آسان است و به دست آوردنش آن‌همه دشوار. و من که کشورم را ترک کرده بودم، برای آنکه به همه چیزِ من کار داشتند، حالا احساس می‌کردم نفرین شده‌ای هستم که وقتی هم توی قبر بگذارندم به جایی خواهم رفت که به همه‌چیزِ من کار خواهند داشت!»

درباره نویسنده کتاب همنوایی شبانه ارکستر چوب‌ها

رضا قاسمی یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان ایرانی است. او را با عنوان آهنگساز و کارگردان تئاتر نیز می‌شناسیم. نمایشنامه‌ی او با عنوان چو ضحاک شد بر جهان شهریار در سال 1355 جایزه‌ی اول تلویزیون ملی ایران را کسب کرد. از دیگر آثار او می‌توان به «چاه بابل»، «وردی که بره‌ها می‌خوانند» و « حرکت با شماست مرکوشیو» اشاره کرد.

برای مشاهده موارد مرتبط می‌توانید به دسته‌بندی خرید رمان مراجعه کنید. 

دیدگاه‌های کاربران درباره‌ی کتاب «همنوایی شبانه ارکستر چوبها»
0 دیدگاه
0
(0 رای)
امتیاز شما به این کتاب:
دیدگاه خود را بنویسید:
ثبت دیدگاه
کتاب‌های پیشنهادی کتاب‌های پیشنهادی
عضویت در خبرنامه‌ی بوک‌لند
برای اطلاع از تخفیف‌ها، فروش‌های ویژه و پیشنهادها، در خبرنامه‌ی ما عضو شوید.