کتاب «پولین (Pauline)»، نوشته «الکساندر دوما» اولینبار در سال ۱۸۳۸ میلادی منتشر شده است. محمود گودرزی این کتاب را ترجمه و انتشارات افق آن را منتشر کرده است.
الکساندر دوما در کتاب پولین به شرح عاشقانهای میپردازد که این شرح پر از توصیفات رنگارنگ از احوالات یک انسان است. «پولین» نام یک زن است که پیچیدگیهای خاص خود را دارد و در دل این پیچیدگیها رازهایی نهان است؛ اما چه رازهایی؟ سه راوی به دنبال یکدیگر میآیند تا داستان غمانگیزی را بگویند. الکساندر دوما در این اثر عاشقانه از مضامین تاریک و آزاردهنده رمانهای گوتیک الهام میگیرد: صحنههای شبانه، مکانهای ترسناک، ساختمانهای ویران، قلعهای که از گذرگاههای مخفی عبور میکند، دزدان وحشتناک، مرگهای غمانگیز و قربانیها و... .
در ادامه نظر بعضی از خوانندگان که در گودریدز دیدگاه خود را ثبت کرده بودند، با هم میخوانیم. خوانندهای این رمان کوتاه را نماینده خوبی از حالواحوال آن روزگار میداند و میگوید: «این کتاب انعکاس خوبی از ارزشهای آن زمان است که نویسنده تلاش کرده است بهخوبی این ویژگی را نشان دهد.»
خواننده دیگری با دیدن اشتراک بین دوما و هیچکاک، درباره آن مینویسد: «یک کتاب عالی است. نمیتوانم آن را برای لحظهای کنار بگذارم. اگر از طرفداران «کنت مونت کریستو» هستید، در این رمان نیز برخی از مفاهیم آن را خواهید یافت. او استاد سبک تعلیق است که ما با هیچکاک، کارگردان بزرگ سینما، آن را میشناسیم. نویسنده حتی چند بار به صراحت به این نکته اشاره میکند که ما آنچه را که نمیتوانیم درک کنیم، اغلب بیشتر از آنچه میتوانیم باور داریم.
برخلاف برخی از رمان های دوما، این رمان کوتاه و دقیق است. من به آن پنج ستاره میدهم البته درست است که در جاهایی رویکرد عموماً زنستیزانه دارد؛ با این حال باید دوما را دوست داشته باشیم. هنوز هم خواندن این کتاب عالیست.»
خواننده دیگری نیز این کتاب را حاوی نکات مفیدی میداند و مینویسد: «سالها پیش این کتاب را خواندهام. کتاب ارزشمندی است؛ گرچه صحنههایی از آن من را آزار میدهد کهً مطمئن هستم در 18سالگی که آن را میخواندم، این احساس را نداشتم! این یک کتاب کوتاه و قانعکننده است.»
ابتدای کتاب را در ادامه آوردهایم تا با سبک نگارش نویسنده کمی بیشتر آشنا شویم: «اواخر ۱۸۳۴، شنبهشبی در سراسری کوچکی مجاور سالن شمشیربازی گریزیه گرد آمده بودیم و شمشیربهدست و سیگار برگ در دهان به نظریات غامض استادمان و حکایات پندآموزی که لابهلای آنها برای اثباتشان نقل میکرد گوش میدادیم که ناگاه در باز شد و آلفرد دو نروال وارد شد. کسانی که سفر به سوئیس مرا خوانده باشند شاید این جوان را در مقام ندیم و ملازم زنی اسرارآمیز و پوشیدهسیما به یاد بیاورند که اول بار در فلوئلن مقابل دیدگانم ظاهر شده بود، زمانی که با فرانچسکو میدویدم تا به زورقی برسم که قرار بود ما را به سنگ ولهلم تَل ببرد. پس شاید هم فراموش نکرده باشند آلفرد دو نروال، که امید داشتم همسفرم باشد، به جای اینکه منتظرم بماند، حرکت قایقرانان را شتاب بخشیده بود و پس از ترک کرانه، زمانی که هنوز سیصد قدم با آن فاصله داشتم، به نشانه خداحافظی و در عین حال دوستی برایم دستی تکان داده بود که من آن را اینطور تعبیر کردم: «ببخشید دوست عزیز، دیدار دوبارهات برایم مایه مسرت بسیار بود، اما تنها نیستم و...»»
در جای دیگری با توصیفات زیبایی از رویارویی دو دوست مواجه میشویم: «بنابراین من به سوی آلفرد همانطور خیز برداشتم که مردی از دیرباز محبوس در زیرزمین بهسوی نوری واردشونده از دری گشوده خیز برمیدارد. همزمان که دستش را به طرفم دراز میکرد، لبخندی حزنآلود زد، گویی بخواهد بگوید درکم میکند. و آنوقت من بودم که گامی به عقب برداشتم و بهنحوی خودم را جمع کردم تا دوست قدیمیام آلفرد، با پانزده سال سابقهِ دوستی، حسم را حرکتی ساده از سر کنجکاوی تلقی نکند؛ حسی که من را به پیشوازش رانده بود.»
الکساندر دوما ( (Alexandre Dumasرماننویس و نمایشنامهنویش شهیر فرانسوی است. او در سال ۱۸۰۲ در یک روستا نزدیک پاریس به دنیا آمد و دوران زندگی پر تلاطمی را سپری کرد. او در دوران حیات ۶۸ ساله خود بیش از ۳۰۰ کتاب نوشت. از کتابهای معروف او میتوان به «سه تفنگدار»، «کنت مونت کریستو» و «ژوزف بالسامو» اشاره کرد.
باید گفت که فرانسه نویسندگان و ادیبان بزرگ کم ندارد ولی کمتر کسی همانند الکساندر دوما توانسته است بهطور گستردهای طیف خوانندگان را به خود جذب کند. راستی الکساندر دوما یک پسر به همین نام دارد که او نیز نویسنده بزرگی بوده است. این دو را باهم اشتباه نگیرید!